آخرین شیفت کاری 1394
* دیشب شیفت خیلی بدی داشتیم . تو راه همکارم بهم پیام داد که به دلیل ترافیک سنگین دیر می رسه و من بخشُ تحویل بگیرم تا ایشون برسن . همون اول کاری یه مریض خیلی بدحال ( کیس میاستنی گراویس) بستری شد که با کلی درد سر نهایتش بیمارُ فرستادیم آی سی یو . البته دهقان ( همکار مذکور) با بیست دقیقه تاخیر خلاصه رسید . بعد از انتقال بیمار میاستنی گراو یکی دیگه از بیمارها بد حال شد که اونم بعد از کلی مشاوره انتقال داده شد به آی سی بو . انقدر به همه استرس وارد شده بود که من یکی مغزم مثل نبض می کوبید و دچار تهوع شده بودم . بعد از اینکه بخش ُ آروم کردیم و تقریبا آروم شد و تنها صدای بامب و بومب چهارشنبه سوری گوشمون رو نوازش میداد ساعت دو به قصد یه استراحت دو ساعته رفتم که مثلا بخوابم . بعد از یک ساعت تحمل شرایط موجود دیگه نتونستم سر درد رو تحمل کنم که پیام آخری رو برای همکارم ارسال کردم و در کسری از ثانیه ایشون به همراه یک لیوان آب و استامینوفن 500 بر بالین من حاضر بودن . قرصُ خوردم و کلاه سرمُ مثل چشم بند گذاشتم روی چشمام . نیم ساعت بعد تازه قرص اثر کرد و من خوابیدم و نیم ساعت بعدش زنگ بیدار باشم نواخته شد :(((( دلم میخواست بشینم زار بزنم . واقعا خستگی در جسمم بیداد میکرد . شایدم جسمم بیداد میکرد . خلاصه خیلی داغون از جام بلند شدم و برگشتم تو بخش . آخره شیفتی همه شسته و رفته منتظر بودیم که همکارای صبح کارمون بیان تا تحویل بدیم و بزنیم بیرون که یکی از بیمارهامون از تخت پایین اومد رفت سرویس بهداشتی و وقتی برگشت توی تخت مُرد . به همین راحتی ... وقتی رفتم بالا سرش خر خر میکرد . سریعا کد زدیم و ترالی رو انتقال دادیم و کارای احیاء رو شروع کردیم و با کمی تاخیر گروه احیاء هم رسیدن ولی خب دیگه کاری از دست کسی ساخته نبود . اونا مشغول بودن که ما دیگه بخش رو ترک کردیم . بعد کاشف به عمل اومد که ختم سی پی آر ناموفق اعلام شد . روحش شاد ...
این شیفت نحس آخرین شیفت کاری ِ من در سال 1394 بود . باشد تا در سال جدید رستگار شویم .
بعد از برگشتن به منزل قید خوابیدنُ زدم و هال خونه ی مادر شوهرُ ریختم بهم و افتادم به جونش . یه تمیز کاری اساسی . طوری که الان روی سنگ راه میریم از تمیزی صدا میده :))))
چمدون سفرُ بستم . به امید خدا جمعه راهی هستم . پیش به سوی خوشبختی :)))
- پنجشنبه ۹۴/۱۲/۲۷