MeLoDiC

شوماخره درونمون پوکید :)) :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

شوماخره درونمون پوکید :))

دوشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ب.ظ

از سری پستهای اینستام :) 

زمان : یکشنبه / 9 اسفندماه 1394/ ساعت 16:30 

* پــارسال دی ماه بود که (دور از الان) سر یه اتفاق مسخره آتش سوزی خونه ی مامان اینا رخ داد. تمام تلخی ماجرا یه طرف ، اشک و بغضهای منم یه طرف. خاله خانوم و آبجی بزرگه در تلاش بودن تا منو آروم کنن ولی خب مثلا امانتدار زندگریشون بودم و کاملا ناموفق ... بعد از اینکه محمد (پسرخاله م) قشنگ خونه رو برانداز کرد و خیالش راحت شد که خسارت وارده با چهار پنج تومنی سرو تهش هم میاد نشست کنارم و با خنده گفت "بابا این اتفاق رو بیخیال ولی این دختر عجب شوماخریه :دی... کل مسیر دعا میکردم مارو سالم به خونه برسونه . حتی چندبار خواستم بگم بزن کنار خودم میشینم پشت فرمون ولی جرات بیانش رو نداشتم " سر همین حرف لابه لای اشکم خنده م پخی زد بیرون .

راست میگفت خودمم مونده بودم با اون خبر که در نوعه خودش فاجعه بود من چطور تونستم رانندگی کنم اونم با اون همه خلاف P: حالا چی شد که اون خاطره ی تلخ بیادم اومد. من عاااااشق رانندگی هستم یعنی ازم بپرسن چی آرومت میکنه میگم رانندگی. اونم تنها ...

خلاصه اینکه دیشب خواب دیدم ماشین در اختیارمه و منم با کلی ذوق قصد روندن دارم ولی تمام خونه رو گشتم سوییچ رو پیدا نکردم. بعد از کلی گشتن سوییچ ناباورانه پیدا شد رفتم درب ماشین رو باز کردم دیدم ای داد قفل پدال بسته ست و کلیدش روی سوییچ نیست. باز روز از نو ... خلاصه کلید قفل پدال هم پیدا شد و اینبار دیدم قفل دروازه بسته ست. نیازه بگم با چه مکافاتی کلید حیاط رو پیدا کردم؟ با کلی ذوق از اینکه تمام موانع واسه یه خوشیه سالم از سر راه برداشته شدند درب حیاط رو باز کردم که اینبار دیدم یه هیجده چرخ درست جلوی درب خونه مون پارکه .... آخه اونجا ، توی یه کوچه ی بن بست این هیجده چرخ چطوری وارد شده بود؟؟؟ خلاصه که موندم تو خماری رانندگی و شوماخر درونم ضایع شد ... و این چنین شد که رویامون به فنا رفت :''(

  • دوشنبه ۹۴/۱۲/۱۰
  • ** آوا **

نظرات  (۱۳)

یعنی مث روز برام روشنه یه حکمتی بودااا
اگه این اتفاق نمیفتاد حس می کنم دیگه اوا نداشتیم:(
پاسخ ** آوا ** :
صد در صد درش حکمتی بوده . 
قربون تو . اگه نبودم الان اینجا هم نبود :)
آره واقعا اتفاق خیلی بدی بود
خدا رحم کرد که جانی آسیبی ندیدید
بابا و مامانت میدونن که دخترشون سهل انگار نبوده و یک اتفاقه که تو هر زمانی ممکنه بیافته

شوماخر پله های خوشبختی باشی دخی عمه جون
پاسخ ** آوا ** :
وای یادته حباب؟ هیچ وقت اون روز شوم رو فراموش نمیکنم. خیلی خیلی بد بود . اره والله خدا بهمون رحم کرد به خودمون اسیب نرسید . یا اگه تو خواب برامون اتفاق میفتاد چه بسا بر اثر گاز گرفتگی الان نبودیم. خلاصه که دم خدا گرم . اینم معجزه ای بود. 
فدای تو عزیزمممممممم
:))))
حتما خیر بوده 
پاسخ ** آوا ** :
انشالله که بوده :) 
بازم بخند خواهر چون تو زندان همش باید آب خنک بخوری. آخی...طفلی دیوار. خوب یواش تر خواب ببین خواهر..ع..ع...ع... پاشو گذاشته رو گاز خواب میبینه. والا....در هر شرایطی بخند. منم که میام ملاقاتت برات جوک میارم.خوبه؟
پاسخ ** آوا ** :
زندان ... اونم واسه خودش حس و حال خودشُ داره . اوهوم جوک بیار تا بلکه تو خلوت و تنهاییمون با شنیدن جوکهای شما شادمان شویم خواهر :) 
میگم تو که همه درها رو باز کردی..خوب هجده چرخ هم فوت میکردی بره کنار. خواااابه دیگه خواهر...یهو دیدی شد :))))))))) نخننند....حالا بخنننند....:))))))
پاسخ ** آوا ** :
چه میدونم . شاید اگه کمی بیشتر میگشتم سوییچ هیجده چرخُ هم پیدا میکردم و می رفتیم پشت فرمون اونم می نشستیم و کسب تجربه میکردیم . بوووووووووووووووووووم ! اینم صدای برخورد کسب تجربه مون به دیوار خونه ی همسایه رو به رویی :))))))))))))))))))))))))))))))) 
خندیدم . حالا چی >؟ بازم بخندم ایا ؟؟؟؟
آره این پستت رو یادمه :(

+ ان شاءالله خیره :)
پاسخ ** آوا ** :
یادته ؟؟؟؟ من شما رو می شناسم ؟؟؟؟
  • ♥ღஜ یزدان ♥ღஜ
  • سلام"
    افرین از حد اقلها نهایت بهره جستن" حرفیست منطقی چیزی ندارم که بگم تسلیییییییییییییییییم.........
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام 
    چه کند بینوا ندارد بیش ..
    یادمه می گفتی عاشق رانندگی ای...
    یادته چقدر از پشت فرمون نشستن می ترسیدم?:(
    پاسخ ** آوا ** :
    اوهوم عاشق رانندگی هستم 
    :) پشت فرمون نشستن هیچ ترسی نداره . فقط باید از اونای دیگه که پشت فرمون نشستن ترسید :)))) 
    احتمالا سر و ته خوابیده بودی :))))))))
    من هر وقت ازین خوبا میبینم مامانم بهم اینو میگه :دی
    پاسخ ** آوا ** :
    چه میدونم والله . شایدم مامانت راست میگه :))))))))))))

    سلام اوا جان

     

     

     

    + ی سال شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

     

    نیمه های شب بود

    ک بهم مسیج دادی

    فقط نوشتی "کتایون؟ "

    فهمیدم چیزی شده ک این شکلی پیام دادی

    و بعدش خدا میدونه لحظه لحظه با حست همراه بودم و دعا میکردم دلت اروم بگیره

    وقتی چشاتُ میبستی همه چیز جلو چشمت زنده زنده رد میشدن

    برات از راه دور ایه الکرسی میخوندم

    ک دلت اروم شه

    هزار ای کاش ب سراغت نیاد و اروم بگیری

     

    خیلی اون شب بد بود. خیلی..... انشاله هرگز این اتفاق و شبیه این هم حتی در خواب برات رخ نده

     

     

    + انشاله خیر باشه عزیزم. رانندگی حس خوبیه. اونم تنهایی (: خردادی های اصیل هر جا باشن معلومه دیگه .

    پاسخ ** آوا ** :
    سلام کتایون عزیزم. اره گلم از یه سال هم بیشتر شده . اواخر دی ماه بود که اون اتفاق شوم افتاد . اون شب راضی به مرگ بودم تا چشمم به نگاهه پدر و مادرم نیفته ...از همراهیای شمام ممنون. اتفاقا اونشب یکی از دوستان نت برای زایمانش قرار بود بستری شه توی اون همه فشار عصبی به اونم راهکار میدادم و شکر خدا یه پسر ناز به دنیا اورد. عجب کابوس وحشتناکی بود ....
    خ خ خخ خخ
    پاسخ ** آوا ** :
    :))))))) می خندی ؟؟؟؟؟؟؟ مهساجون خوش اومدی . خوشحالم کردی 
    سلام خوابتون نشون دهنده یه استرس بزرگ و پریشانی تو فکراتون هست
    یه مساله یا مسائلی وجود داره که سعی دارین باهاش بجنگین یا دائم دارین برنامه ریزی می کنین براش و هر سری به بن بست می رسین
    بده دستت ببینم فالت بگویم:((
    من خودم یه زمانی دائم از خوابای پریشون می دیدم بیدار که می شدم هم خسته بودم جسما:((از بس این ور و اون ور دویده بودم هم یه جورایی اعصابم خراب می شد
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام :) 
    اتفاقا چند وقت پیش یه پیامی برام ارسال شده بود نوشته بود " من وقتی خواب هستم انگاری توی خواب ازم کار میکشن که وقتی از خواب بیدار میشم انقدر خسته م " :))))))))))) حالا خیلی جالبه ها ! تو بیمارستان پزشکها اگه بدونن طرف از خواب نرمال که بیدار میشه براش تست خواب می نویسن چون معتقدن این افراد احتمالا توی خواب دچار آپنه ی تنفسی ( قطع تنفسی کوتاه مدت ) میشن واسه همینه که بدنشون خسته ست . اکثرا هم جواب تستشون مثبته :)))) 
  • ♥ღஜ یزدان ♥ღஜ
  • سلام"
    ببینم نشنیدی میگن:
    گر نیاید هر چه اید بر شود.................... یک بلا ده گردد و ده صد شود؟؟
    خب همینه دیگه.. دنیای کائنات داره بهت میگه دختر جان الان وقتش نیست نباید رانندگی کنی اما تو انگار بزور داری باهاش میجنگی... حالا خودت بگو جای شکلک خالی نیست اینجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام. شبتون خوش. اره خب شنیدم ولی تموم اینا تو خواب اتفاق افتاده ها:-) شکلک لاموجود. زرنگ اون کسی هست که از حداقلها اکثریت بهره رو ببره D:

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">