MeLoDiC

شب مهتابی ! کجایی ، که دل در پی ِ توست ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه
پیوندها

شب مهتابی ! کجایی ، که دل در پی ِ توست ...

يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۳۹ ب.ظ

2 اسفند ماه 1394 / ساعت 19:10 / پارک سر خیابون / فردیس  ... 

* یـک شب خوب که کلی انرژی به درونم تزریق کرد ... 

.

.

.

و زیر نویس این عکس " بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ... " 

  • يكشنبه ۹۴/۱۲/۰۲
  • ** آوا **

نظرات  (۶)

  • يكشنبه ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۰۹
  • روشنا

    • قبلتووووو.....برو داداشو بیار شهادت بده.چشششم..... خواهر من اون کوزه رو خیلی دوست دارم. جونه من بذار همونجا بمونم. خواستگار نمی خوام بوخوووداااا...
    پاسخ ** آوا ** :
    داداشش بیا ببین این ابجی خانمه شما چی میگه !!!!حالا از اینکه دوست داری توی کوزه ی داداشت بمونی بحثش جداست. تو داری میگی من از پیشنهادم منصرف شدم و تو قبلتو بودی. داداشش ایا اینچنین بود؟ 
  • جمعه ۰۷ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۱۰
  • روشنا
    • آری خواههههر. اسناد و مدارک بیاوووور. این اسناد در پست کوزه سفالی در وبلاگ داداش یزدان موجود مییییباشد. من را به همان کوزه بخشیدی آبجی. یادت میییی آید؟؟؟ والا... من هم با وجود خاطرخواهان فراوان بخاطر شما رفتم در کوزه. عرض نمودیم خود عزیزمان خاطرخواهان داریم اما نفرمودیم که اینجانب همه را دوست میداریم. مهم این اسسست که ما چه کس را چقدر دوس میداریم. ما هم که اصولا لووووووس. میگردیم میگردیم و یههههو همان همه چیز تمام را میپسندیم و دلمان را میسپاریم و .... مگه دستم بهت نرسه آوا. تو بیا مشههههد. روز عشق خودت عاشقانه نوشتی حالا همه مونم شاعر کردی :))))))))) هنگ میکنم خواهر نککککن. میگم آبجی جون تو با این شغلت که همش به استراحت احتیاج داری قهوه ترک خوردنت دیگه چی بود؟ من یکی صبح میخورم یکی غروب. یکی بیاد خودمو نصیحت کنه..
    پاسخ ** آوا ** :
    میرم خوده داداش یزدان ِ شما رو میارما ! اونوقت ببینم رو حرف ایشون هم میگی من نگفتم آوا گفت ؟؟؟؟؟؟؟؟ خب خدارو شکر من یه خاطرخواه داشتم که منم به همون اندازه می خواستمش :))) واسه کسی هم نرفتم تو کوزه خخخخخخخخـــــ خواهر جان کمک میدم از کوزه بیا بیرون ولی خواهشا دیگه انقدر چوب لا چرخ مردم نذار الکی شرط و شروط نزار تا طرفُ پشیمون کنی :)))))))))))))
  • جمعه ۰۷ اسفند ۹۴ ، ۰۳:۲۵
  • روشنا
    • والا ما کی ناز کردیم خواههههر؟! تو گفتی منو نمیخوای.گفتی موردی داری که همه چیز تمووووم. اصلا من خودم شونصد تا خاطرخواه دارم. والا... ولی من تو رو میخواستتتتم. ببین حالا دچار شکست عشقی شدم... هههه..منم امروز که روز عشق بود با عشقم یه قهوه زدم. البته منم تو خیال ... الانم بیدارم ولی نا ندارم. به نظرت قراره انالله بشم؟؟ :((((((((
    پاسخ ** آوا ** :
    واقعا تو ناز نکردی؟ روشنااااا یه کاری نکن برم اسناد و مدارک جمع کنمآااااا 
    اوهوم همهههههه چیز تمومه . تو شونصد تا داشته باش. من یه دونه دارم که بیشتر از اون شونصدتا می ارزه . اهم اهم :-)))) 
  • جمعه ۰۷ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۵۴
  • روشنا
    • با کیییییییییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟ نیای بزنیم ها... :))))))))
    پاسخ ** آوا ** :
    گفتم که با کسی که قلبشُ به نامم زد . حالا تو هی بیا ناز کن خونه ماشین طلا . چی فکر کردی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!! ما هم واسه خودمون خاطرخواه داریم . پس چی !؟ :)))))))))))
  • پنجشنبه ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۵۰
  • روشنا
    • سلام. اینجا کجاست؟
    پاسخ ** آوا ** :
    اینجا ؟ همون کوچه ای که ( بی "او" مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم . همه تن چشم شدم خیره بدنبال "او" گشتم )کوچه ی خیال ! کوچه ی خیال ِ بانو . بله ! کوچه ای که تو خیالم تمام ِ شبهای مهتابیشُ با او سیر و سیاحت میکنم ...

  • پنجشنبه ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۳۸
  • کتایون

    • شب های دلت همیشه اروم و زیبا باشه

     

    باقی حرفهامو نمیگم.....

    و فقط نقطه چین میزارم...........................................
    پاسخ ** آوا ** :
    فدای تو کتایون عزیزم . 
    لبخند میزنم به تمام نقطه چینهایی که میتونست کلی حرف داشته باشه . کتایون من حالم خوبه . یعنی همین امشب عزراییل بخواد جونمُ بگیره بهش لبخند میزنم و میگم من حاضر ! بهتر از این نمیشه . 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم