MeLoDiC

بایگانی تیر ۱۴۰۴ :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

۲ مطلب در تیر ۱۴۰۴ ثبت شده است

۰۵
تیر
۰۴

همه جارو قرق کردن .نمیشه یه کلام حرف زد . کافیه یه جمله بنویسی تا به مذاقشون خوشایند نباشه میان و هر آنچه که لایق خودشون و خونواده شونه بیان میکنن .

هر اندازه که تو به خودت حق زندگی کردن و اظهار نظر کردن میدی من و همه به همون اندازه حق داریم . فهمیدن این مسئله چیزه سختی نیست . 

سالهااااااست هر چی دلتون خواسته گفتین و اجرا کردین . و خودتون رو حق که چه عرض کنم کلام حق دونستین .... 

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۰۵ تیر ۰۴ ، ۱۷:۰۰
  • ** آوا **
۰۲
تیر
۰۴

*حالا که مینویسم در دهمین روز جنگ بین نظام و بنیامین هستیم . یه جورایی سردرگمیم که در این بازی نفرت انگیز ما کجای کاریم؟! 

*ششم خرداد دختردایی جوونم یهویی توی خواب رفت و تنهامون گذاشت . رفتنش شوک بدی بود که تک تک خونواده و اقوام رو درگیر خودش کرد .....

*تاریخ شانزدهم بستری شدم برای جراحی .چند ماه قبل افتادم و زانوم به شدت اسیب دید . مدتی باهاش مدارا کردم ولی زانوم روالش مدارا کردن نبود . 

*هفدهم خرداد جراحی شدم و به مدت ۴۵ روز استعلاجی درمان گرفتم ....

۱۴ روز بعد از فوت دخترداییم داییجونم نتونست داغ فرزند جوونش رو تحمل کنه و بفاصله ی دو هفته از دخترش اونم تنهامون گذاشت و رفت و برای بار دوم عزادار عزیزی شدیم که مثل یک سرمایه ی گرانبها از دستمون رفت و به خاکستر نشستیم ....

هنوز با پذیرش واقعیت رفتن دو عزیز در کلنجار بودیم که بنیامین سورپرایزمون کرد و این روزها با شنیدن کوچیکترین صدایی توهم انفجار بمب و موشک و پهباد رو داریم .... و هنوز مشخص نیست عاقبت این جنگ لعنتی چی میشه ....

*مدتی قبل که توی نوبت دکتر لودم نیلو بهم پیام داد . نمیدونم زیاد باز کنم که چیا گفت ولی از خبر جداییش جا خوردم . با اینکه قبل ازدواجش بارها گفته بودم نکن اینکارو ولی انصافا دوست داشتم من اشتباه کرده باشم و این بچه انتخابش درست باشه .... ولی خب! خودشم بیان کرد که حق داشتم ....

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۰۲ تیر ۰۴ ، ۰۸:۳۸
  • ** آوا **