* خـب اصولا من انسانی مصرف گرا هستم و اصلا انگیزه ی تولید کردن ندارم . لذا باید اعتراف کنم که تعصیلات عید و سفر به شمال اونجور که باید برام دلچسب نبود . فقط دیدار با عزیزانم انرژی مثبتی بود که بهم اضافه شد و دیگر هیچ ! بعد از چند ماه که کلی نقشه واسه عید ریخته بودم و فکر میکردم لابد اون چند روز حسابی از زمان استراحتم لذت می برم ولی عملا هیچ حرکتی برای دلشاد شدنم ایجاد نشد :) دقیقا می دونم خیلی از شما ممکنه با خودتون بگید همینکه کنار خونواده و اقوام بودی کلی لذته ! خب . در جواب چیزی ندارم بگم جز سکوت ... چون بی شک من قدر بودن در کنار عزیزان رو می دونم . حرف ِ من چیزه دیگه ست .
** مـتاسفانه امروز باخبر شدم که زلزله ای به شدت بیشتر از شش ریشتر خراسان رضوی رو لرزوند. نمیدونم میزان خسارت و حادثه چقدره ولی با این وجود خوشحالم که حال ِ آبجی روشنا و داداش احسانمون خوبه . امیدوارم که هموطنان عزیز مشهدیمون مشکل حادی پیدا نکرده باشن .
*** چـهاردهم فروردین واشینگ بخشمون بود و تو شیفت صبح تمامی بیمارها رو انتقال دادن به بخشهای دیگه تا بخشمون رو خالی کنن واسه شستشو و اشعه . منم عصر و شب بودم . اصلا حس کار کردن نداشتم . این همه راه از خونه تا ونک رو طی کردم و در نهایت شیفت رو پیچوندم و برگشتم خونه . خیلی چسبید . مخصوصا که تو اون سوز و سرما وقتی رسیدم مامان حاجی آش شلغم پخته بود که به محض رسیدن یه کاسه نوش جان کردم . اونم خیلی چسبید .
**** دیروز رفتیم باغ گلهای کرج . عکسهای زیبایی گرفتم . حالا تو پستی جدا میذارم اگه تمایل داشتین ببینین . البته دوستان اینستاگرامی احتمالا دیدن . ولی نباید از یاد ببرم که من زمانی عکسهایی میگرفتم خاص ِ وبلاگم .
+ اخبار همینطور در مورد زلزله ی مشهد و آماده باش نیروهای امدادی میگه :( هنوز خبر درست و حسابی ندادن . خدایا ... خودت کمک کن .
+ آیکون خروج از وبلاگم نیست ، گمش کردم . دکمه ی خروج کجاست ؟ شما ندیدین ؟؟؟