MeLoDiC

شهر پا گُنده ها ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

شهر پا گُنده ها ...

سه شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۵۵ ق.ظ


* زن جوان با قدم های تند به سمت گیت ایستگاه می رفت ! مرد میان سالی که دوش به دوش اون با اندکی فاصله ی عرضی همگامش بود خطاب به او پرسید . " این قطار ، به سمت تهران می رود یا از سمت تهران می آید ؟ " 

زن بدون اینکه به مرد نگاهی کند در یک جمله ی کوتاه گفت " از تهران ..." و بدون هیچ مکثی به راه خود ادامه داد . مرد کمی قدمهایش را سریع تر کرد و جلوتر از زن در ورودی گیت ایستاد و در حالیکه به زن تعارف میکرد که اول شما بروید گفت " اگر اجازه بدهید من برای شما کارت بزنم " و زن بدون هیچگونه توجهی کارت زد و از گیت عبور کرد و در حالیکه به سرعت به سمت پله ها میرفت از مرد دورتر و دورتر شد ولی سنگینی نگاه مرد برایش عذاب بود . در سکوی ایستگاه ، مرد بدون جلب توجه کمی دورتر ایستاد . به محض رسیدن قطار پشت سر زن وارد شد . زن روی صندلی تنها نشسته بود و بمحض نشستن کاپشن و کیفش را روی صندلی رو به رویی خود گذاشت تا راحت بنشیند . اندکی بعد مرد آمد و از بین تمامی صندلی های خالی قطار درست روی صندلی کناری زن نشست و پاهایش را طوری روی هم قرار داد که حد فاصل صندلی های رو به روی هم کاملا بسته شود . شاید با این کار تصمیم داشت که مسیر رفتن زن را ببندد . زن بدون معطلی کاپشن و کیفش را گرفت و با ضربه ای پاهای مرد را کنار زد و در چند ردیف عقب تر نشست . 

مرد گوشی خود را در آورد و شماره ای گرفت و در حالیکه صحبتهایش را علاوه بر زن همه ی افرادی که در آن نزدیکی بودند می شنیدند گفت " عزیزم برای تولدت کادو چه بخرم ؟ بگو تا در دم تقدیمت کنم " طوری قربان صدقه ی فرد (/ شاید خیالی ) پشت خطی میرفت که اگر نمی دانستیم میکفتیم لابد او را در حد خدا می پرستد ... 

در ایستگاه بعدی مرد پیاده شد و چند ایستگاه بعد نیز زن قصه ی ما !

ولی من تمام وقت به این فکر میکردم که چرا یک سوال خیلی ساده ، و شنیدن یک جواب کوتاه بدون هیچ گونه عشوه ی خرکی زنانه ی  ! آن هم بدون هیچگونه تلاقی نگاه ، می تواند این اجازه را به یک دیو صفت بدهد که تا این اندازه خود را مجاز بداند تا به محدوده ی شخصی دیگران وارد شود ؟؟؟ 

اسم این شهر را شهر پا گنده ها گذاشتم . شهر افرادی که پاهاشونُ از گلیم خودشون درازتر میکنن ... 


  • سه شنبه ۹۴/۱۱/۱۳
  • ** آوا **

نظرات  (۴)

سلام

از این پا گنده ها همه جا پیدا میشه. تو مترو که اصلا انگار دام پهن کردن. من از مترو که استفاده میکنم فی الفور میپرم قسمت خانما که مجبور نباشم فضای مختلط رو تحمل کنم. فقط کافیه پای یکی از این پاگنده ها رو نزدیک خودم حس کنم. با پاشته تیز کفشم از روش رد میشم و میرم یه جای دیگه میشینم. طوری که طرف از درد کبود بشه ولی مجبور باشه صداشو خفه کنه. جدبدا تا رسیدن به مقصد، فقط خودمو تو شیشه قطار نگاه میکنم. شیشه اش چهره ها رو عجیب غریب نشون میده باهاش سرگرم میشم. ولی در کل، در روزگار تحمل و مدارا به سر میبریم. چون حتی برای گرفتن حق خودت هم اگه بجنگی میری زیر ذره بین بدبینان. در مواجهه با پاگنده ها به قول مامان..کم محلی از صد تا چوب بدتره.

پاسخ ** آوا ** :
سلام روشنای عزیزم . خوبی ؟ من به چند دلیل خیلی وقتها به واگن مردها میرم ! یکی از دلایل این ِ که اکثرا کنار زنی که تنهاست نمی شینن ولی برعکس تو واگن خانم ها کیپ هم میشینن و به ناچار تو رو می برن در دل خاطراتشون و از هر دری حرف میزنن . بخصوص زنهای سن بالاتر که بوی پیاز و قورمه سبزی هم میدن ... برای منی که این مسیر طولانی رو تنها طی میکنم سکوت اطرافم بهم ارامش بیشتری میده تا شنیدن عراجیف بی معنی دیگران که مطمئنا برای اونها معناداره . بهر حالا یا از اخلاق گند من باشه یا هر چیزه دیگه ای ! من حوصله ی نشستن کنار زنهایی که حرفاشون خیلی خیلی پیش پا افتاده ست بیزارم . مخصوصا جمعی که ندونم کی هستن و کمی ملاحظه ی کناری خودشونُ که تنها هم هست نمی کنن . 

سلام اوا جان عزیز

انشاله خوب باشی و سلامت

 

بله

متاسفانه در این شهر هم هر چه هست از این قدم های بلند و پوچ و بی هدف ک ب قول معروف پاشون رو از گلیمشون بیشتر دراز میکنن

 

 

چ میشه کرد جز حفظ حیا خودمون

داشتن غرور و سیاست بالا

بی هیچ اهمیتی ب این مسائل

گویی ک انگاری هیچ چراغ سبزی رو نه دیدیم و نه منتظرشیم

پاسخ ** آوا ** :
سلام کتایون جان. کلا ادم نفهم همه جا پیدا میشه . اینجور افراد روی اعصاب ادم راه میرن مخصوصا از این دست موارد ناموسی که باعث میشه زیر ذره بین نگاه دیگران بری 
  • ♥ღஜ یزدان ♥ღஜ
  • سلام"
    پست بالایی نظردهیش فعال نیست"
    اره والا.. منم خوشم نمیاد انتظار بیجا کشیدن" مخصوصا اینکه واسه دیر رسیدن بخواد تنبیهم بشه..
    در عوض:
    حرف معلم ار  بود زمزمه محبتی
    جمعه بمکتب اورد طفل گریزپای را
    ...........
    پاسخ ** آوا ** :
    به سلام آقا یزدان. خوبین؟ خودم نظردهیش رو غیرفعال کردم. ولی از شما ممنون که به اون پست هم توجه کردین. والله من کسی رو تنبیه نکردم نه برای دیر اومدن و نه برای نیومدن . ولی خب شاید من اونطور که باید محبت کردن بلد نیستم که طفل گریزپا جمعه ها که هیچ هفت روز هفته رو هم از مدرسه فراریه. به این نکته توجه نکرده بودم. مرسی از تلنگرتون. شاید من زیادی حساس شدم. نمیدونم.... 
    خوب بود ! اسم مناسبی انتخاب کرده بودی براش

    سایت منو ببین ، اگه دوسش داشتی لینکش کن ! کمک بزرگیه . ممنون
    پاسخ ** آوا ** :
    بله اسم خوبی انتخاب کردم :-) 
    شرمنده ولی اهل لینک بازیهای این مدلی نیستم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">