MeLoDiC

بایگانی مهر ۱۳۹۸ :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

۰۶
مهر
۹۸

دیروز صبح در راه برگشت به خونه توی توقف اضطراری نیایش زدم کنار. جوراب و کفشام رو درآوردم و با پای برهنه روی چمن های خیس راه رفتم. گاه گاهی نشستم و گلهای زرد خودروی داخل چمن هارو نوازش کردم. اون بین قاصدکی دیدم و ذوق کردم. ارتباط مستقیم بدون حد فاصل از زمین حس بسیار دلچسبی بود. چند نفری که با سرعت کمتری از اون مکان عبور میکردن متوجه ی حضور یک زن تنها و کفش به دست با پای برهنه شدن و عکس العملی نشون دادن ولی من  توجهی نکردم و باز قدم زدم. در نهایت کمی روی آسفالت پیاده رو بالا و پایین رفتم و وقتی نم کف پاهام رفع شد لبه ی جدول پیاده رو نشستم و خیلی ریلکس خاک و سنگ ریزه هایی که کف پام فرو رفته بود رو تکوندم جوراب و کفشم رو پوشیدم و مجدد استارت زدم و حرکت کردم به سمت منزل .... 

دفعه ی بعد اگر چمنها خیس نبودن دراز میکشم و به آسمون خیره میشم .... این بار هم برام مهم نیست دیگران چی میگن و چه فکری میکنن .... 

عنوان من رو یاد فیلم دختری با کفشهای کتانی میندازه با یه فرق خیلی بزرگ :-)))

  • ۱ نظر
  • شنبه ۰۶ مهر ۹۸ ، ۰۷:۲۳
  • ** آوا **
۰۶
مهر
۹۸

سلام سلام 

عرض کنم خدمتتون که یه وقت با خودتون نگید باز رفتم که رفتم :-) 

از شنبه ی بعد از عاشورا بود که ازدحامی خرابکار (بنا و نقاش و گچ کار) ریختن تو خونه مون و هنوز از خونه مون بیرون نرفتن. کاری که قرار بوده نهایت هفت روزه تموم شه هنوز تموم نشده. 

منم اوایلش که قابل تحمل تر بود موندم خونه ی خودمون ولی کم کم با اضافه شدن بوی رنگ و تینر دیگه دیدم باید کوله بارم رو جمع کنم تیپاکس شم منزل باباحاجی :-) 

هاااااا یه خبر اینکه خط تلفن ثابت خونه مون طی چند روز آینده وصل میشه انشالله نت رو فعال کردیم مثل سابق همیشه پایدار و استوار در وبلاگمون حضور داریم. برای برگشتن به روزهای خوش وبلاگ نویسی دلم میخواد یه مسابقه بزارم با جایزه . ولی نمیدونم چه مسابقه ای و با چه جایزه ای :-) 

منتظر ایده های احتمالی دوستان هستیم :-)

  • ۱ نظر
  • شنبه ۰۶ مهر ۹۸ ، ۰۷:۱۵
  • ** آوا **