MeLoDiC

من و آرزوهایم ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

من و آرزوهایم ...

يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۲۲ ق.ظ

گاهی با خودم فکر میکنم ما مردمان بسیار خسته ای هستیم . کمی بعد ابرهای افکار منفی ِ ذهنم را به سویی می فرستم و میگویم نه ! ما همان چیزی هستیم که خودمان می خواهیم و برای خود بودن نیازی نیست تابع جمع و اکثریت باشیم ... امشب بعد از مدتها وبلاگ جوگیریات را باز کردم و با این پست مواجه شدم .  با خواندنش دردی عمیق به جانم می نشیند بابت اینکه چرا آرزوها و آرمانهای ما انقدر دور از دسترس به نظر می رسند؟؟؟ چرا باید برای داشتن مسلم ترین حق و حقوقمان انقدر ناامیدانه تسلیم بشویم ؟ البته ! من در این لحظات با همه ی وجودم دعا میکنم شب بیست و سوم مهرماه سال 1398 در جوگیریات ببینم و بشنوم که جناب بابک اسحاقی به تک تک آرزوهایش تیک سبز زده و از ته دل شاد باشم که جایی در سرزمین من ، انسانی دلشاد شب میلادش را سبز ِ سبز جشن میگیرد . 

چند روزیست که با خود می گویم حالا که از بدِ روزگار [ یا شاید خوب ِ روزگار ] سر از تنهایی و غربت در آوردم پس چه بهتر که به زندگی برگردم و صرفا راه کرج - تهران و بالعکس را ، در خواب و کار و کار و کار هدر ندهم . تصمیم میگیرم کمی خود را به قدمهای زمان برسانم و تا کمتر از زندگی عقب باشم . اولین تصمیم ، سوای از بازگشت به مطالعه و حل جدولهای شرح در متن ، کمی توجه به سلامت تن است . یاد نمودار ذهنی ِ کالری دریافتی روزانه میفتم و از خودم بدم می آید ! شبیه گلدان می ماند . تصمیم میگیرم که گلدان کالری را واژگون کنم ... دومین تصمیم !  درست مثل امشب ، دو ساعت با نوای محسن چاووشی و حتی سالار عقیلی شاد باشم . اوج بگیرم و حتی پرواز کنم . شب خوبی بود . امشب را از تمامی شبهای این چند ماه اخیر بیشتر دوست دارم . 


* بـین زمین و آسمان معلقم ! چشمهایم را می بندم . فقط و فقط به تعادل فکر میکنم . تعادل بین جسم و روح و افکارم ... دستانم را رها میکنم . صدای سالار را دوست دارم وقتی میخواند ... 

ای خوشا پس از لحظه ای چند آرمیدن ، همره دلبران خوشه چیدن
از شعف گهی همچو بلبل نغمه خواندن ، گه از این سو به آن سو پریدن ...

و باز بیاد می آورم که مردمانی هستیم که آرزوهایمان را بسیار دور از دسترس می پنداریم ... 

+ با تشکر از تلنگر محکم ِ جناب اسحاقی [وبلاگ جوگیریات]

  • يكشنبه ۹۴/۰۸/۱۷
  • ** آوا **

نظرات  (۱۰)

عزیزمی
دیگه هر کس به نوبه خودش باید خدمتی کنه خدا می دونه که تمام علاقه ام به اینه که فرهنگ کشور ما هم رشد کنه و چیزهایی که براشون در اولویت رو تشخیص بدن حالا نه فقط بیمه عمر بلکه هر نیاز و هدف مبرم دیگه رو
و اینک شما بستگی داره چه دیدی به بازاریابی داشته باشید بعضی ها دید خوبی ندارن در صورتیکه شغل ما کلا حول همین موضوعه و جز کمک به خلق اله در زمانهای بحرانی چیز دیگری نیست و اینو زمانی شخص لمس می کنه که با اون درد دست و پنجه نرم کنه و در کنارش صدالبته کسب درامد حالا هر کسی می تونه کنار شغلش بعنوان شغل دوم هم خدمت رسانی کنه و هم کسب درامد داشته باشه
افرین به دوراندیشی اقا محمد معلومه که واقعا بفکر خانواده اش هست البته سرمایه بیمه زندگیشون خیلی خیلی مهمه باید بقدر مکفی باشه بعضی ها به اسم اینکه فقط داشته باشند با یه مبلغ خیلی پایین انجام میدن درصورتیکه به وقت نیاز می فهمن که چه اشتباهی شده
منظورم از تنهایی تنهایی عاطفی و دوری راه بود والا می دونم خدا رو شکر تنها نیستید
امیدوارم همیشه شاد و موفق باشید

پاسخ ** آوا ** :
اتفاقا خواهر ِ محمد هم یه دوره ای برای بیمه ی پاسارگاد بازاریابی می کرد . همون زمان هم محمد خودشُ بیمه کرد . هیچ دیدگاه بدی به بازاریابیش ندارم . خلاصه برای هر ایده ای نیازه افرادی که مطلع هستن توضیحات بدن . 
اخ اناهیتا گفتی تنهایی عاطفی ... اره والله . گاهی در حد خفگی دچار دلتنگی میشم :(((
سلام اواجون
هر کاری توی این دنیا به صلاحدید خدای بزرگ و عملکرد خودمون بستگی داره اینم حکمتی هست که شما تنها شدی شاید خدا خواسته توجه شما رو بخودش جلب کنه برا من که خیلی طنازی کرد و پاداش اون رو هم بهم داد واقعا ازش ممنونم و حمد و سپاس دارم
و اما راجع به مسیر بازگشت یه ایده دارم براتون نظرتون به ارشاد و اگاهی مردم عزیزمون راجع به بیمه عمر چیه برای کسی مثل شما که خیلی با دردهای مردم اشنایی و نیاز شدید هر ایرانی بویژه خانواده هامون  رو به بیمه عمر می دونید خانمی که همسرش با یه بی احتیاطی کوچیک از کارافتاده میشه و یا بی سرپرست میشه و تو این وانفسا نیاز شدید به حمایت معنوی (تنها خدا) و نیاز مالی داره برای شما ملموستره من خودم بعنوان یه نماینده بیمه به این محصول اعتقاد خاصی دارم درسته که برای سپرده گذاری و دریافت وام و سایر مسائل هم خوبه اما همیشه میگم هر سرپرست خانواده کنار شناسنامه اش باید برای حمایت خانواده اش یه بیمه عمر هم داشته باشه دوست دارم نظر شما رو هم بدونم
پاسخ ** آوا ** :
سلام اناهیتای عزیزم . خوبی ؟؟؟؟ خدارو شکر که تنها نیستم . فقط از عزیزان ِ زندگیم دور افتادم . همین . وگرنه اصلا تنها نیستم اناهیتا جان . 
خدارو شکر که تو پاداش صبر خودتُ گرفتی .
اتفاقا منم بیمه هارو خیلی قبول دارم . محمد بعنوان سرپرست خونواده خودشُ بیمه ی عمر کرده . انشالله خدا بهش سلامتی بده ولی خب اونم واسه خودش دور اندیشی های خاص ِ خودشُ داره . دوست دارم پیشنهاداتتُ بشنوم . ضمنا اگه خانمها هم برنامه ای برای بیمه ی عمر دارن خوشحال میشم بشنوم :********** هووووم ! اناهیتای عزیزم حس میکنم اینبار بعنوان بازاریاب به اومدی سراغم . جریان چیه :)))))))
متشکرم آوا جان... خیلی لطف داری عزیزم. خجالتم نده. خودت بهترین من رو بهترین می بینی...!!!!
پاسخ ** آوا ** :
خواهش میکنم مهسا جان . امیدوارم که دوستت زودتر از زود اگاه شه که راهش اینی نیست که اون میره . شما که عزیزی :*******
این تلنگرا خوبن :) حتی اگه دوامشون کم باشه!! ولی وقتی به تلنگر عادت کنی خوبه:) که هرچند وقت یه بار بتونی خودتو جمع و جور کنیو پاشیو بخندی و یه کم زندگی تو سلول های بدنت جریان پیدا کنه:) 
از همیشه حال بد داشتن خیلی بهتره که تیکه و تیکه و گاه گاه حال بد داشته باشی:) حداقل کمی حال خووش و سژندگی اون وسط مسطا هم می چشی :))
تلنگررت با دوام باشه, حال خووشت مستدام آوا جونی:*
پاسخ ** آوا ** :
تلنگر یعنی یک نشونه . اینکه با یه تلنگر یهویی یادش بیاد کی هست و کجاست . این جمع و جور شدنا و پا شیدنا خیلی خوبه . 
اتفاقا بقول اقا یزدان اینکه از حال ناخوشت کم شه خوب نیست . مهم این ِ که حالت خوش باشه . 
فداااااااااااات ستاره بچینی . سکانسای خوب خوب داشته باشی . بووووس بوووووس ... 
اخی دلم برای جناب خان تنگ شده 

سلام ب اوای همیشه همراه

مترون عزیز (:


خوبی

؟


گاها ارزوهای بسیار کوچکی داریم ک برای رسیدن بهش، باید موهای زیادی از سرمون رو سپید ببینیم

و راه هایی رو برای بار بی نهایت بریم و بیایم  و اخر هم اونی نشه ک براش تلاش کردیم


و بالعکس

ی وقتایی چیزی در رویای ما حتی قدم نمیزنه، ولی برامون رقم میخوره


امیدوارم ب همه ی ارزوهای قشنگت برسی

و اینکه هر روز این مقدار دلتنگی ک مسبب بسیاری از حال بده، در تو ریشه کن شه


پاسخ ** آوا ** :
سلام کتایونِ عزیزم . مترون ؟؟؟ دور از ذهن نیست . هر چیزی ممکنه رخ بده :)))))))))))) 
والله من مو سپید نمی کنم . من موهای خودمُ مشت مشت می کنم . واسه همینه که الان مویی ندارم . 
خیلی خوبه که خدا مارو به حال خودمون رها نمی کنه وگرنه مطمئنم گند تموم ِ زندگیمونُ میگرفت . خدارو شکر که خداییُ داریم که بنده هاشُ رها نمی کنه . 
الهی امین . البته منم برای تک تک دوستانم ارزوی براورده شدن حاجاتشونُ دارم . چه دنیایی و چه اخروی .... 
این دلتنگی ها رفع بشو نیست . دارم باهاشون کنار میام . سعی میکنم البته ... 
  • ♥ღஜ یزدان ♥ღஜ
  • منظورم گووووووووهر بود...[لبخند]
    سلام"
    ممنون بخاطر بزرگواریت عزیز" اما چشم هم زدی خواهی دید راز سومین ققنوس و زایشی سومین بااااااار میدونی یعنی چییییییییییییییییی...اخخخخ شکلک نداری که بگم خب...
    عمر وقتی اسمش میاد یاد شعر دوران دبستانم میفته"
    تا کله چر داده ای خوردت... دقیقا عمر رو میگفته ما فکر میکردیم گربه هه هستش...[لبخند]
    پاسخ ** آوا ** :
    :) 
    علیکم السلام :) 
    نه ! نمی دونم راز سومین ققنوس چیه . لطفا توضیح بدین . 
    حالا که شکلک موجود نیست چه کنیم ؟؟؟؟؟ :))))) 

    دوست دارم این مدل تصمیم ها رو یه نفس تازه میده به آدم. همیشه آدم یه جاهایی معلقه. 
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام دزیزه ی عزیزم . 
    اره واقعا . خیلی حس خوشایندی دارم این روزها .... 
    ایشالا به هر چی میخوای برسی و از ته دلت شاد باشی عزیزم :)رضایت و شادی واقعی 
    پاسخ ** آوا ** :
    فدای تو عزیزم . این روزها توی تمام دعاهام هستی . انشالله هر چه زودتر خبرای خوش بشنوم :*********
    رسیدن به آرزوها راحت نیست... باید جنگید... وقتی این وبلاگ که گفتید ژو خوندم... یاد پارسالم افتادم... یادته؟؟؟ یادته تو یکسال 6بار تافل دادم... آخر آخر ها دیگه اطرافیان می گفتند نمی شه دیگه ول کن... شاید قسمت اینه نشه... اما دیدی شد... اخرش شد... الان به آرزوی پارسالم رسیدم.... خیلی لذت داره.. 
    پاسخ ** آوا ** :
    اوهوم . برای رسیدن به قله ها قدمهای بلند نیازه . و اینکه خواستن توانستن است . 
    اره یادمه مهساجان . تو یکی از اون دست افرادی هستی که همیشه از یاداوری تلاششون تحسینشون می کنم . انشالله که همیشه موفق باشی مهساجان  . من می دونستم که میشه . چون تلاش خستگی ناپذیره تو رو باور داشتم . دوستانم شاید معدود باشن ولی همه شون جز بهترین هان . از جمله خودت . عزیزمی :*******
  • ♥ღஜ یزدان ♥ღஜ
  • یکجایی خارج از این مرز پر گوهر ...????????????????????????
    ================
    سلام"
    دغدغه زندگی حقیقی رو نوشتن اسان است و بدل نشستنش اسانتر" اما سعی کردم دلی بدست بیارم و ارامبخش دلهای شکسته شوم" بارها نوشتم چقدر سخت است همرنگ جماعتی شویم که خودشان هزار رنگ دارن"اما نتونستم منظورم رو برسونم انگار" پس بدنبال همزبانی میگردم بجای همدلی" شاید زبان ساده سر بتونه زبان دل روبفهمه" راستی یروزی به یه روحانی که نه طلبه ای مشغول بحث بودم اخراش به اینجا رسیدیم که گفت: همینکه بتونی اشکی از مردم بگیری اخرت رو تصاحب کردی" قبول داری؟ گفتم نه چون نهایت سعی من در اینه که حتی لحظه ای مردم رو بخندونم" وگرنه این مردم غمدیده و ستم کشیده گریوندنش اسونتر اب خوردنه کافیه بهشون بگی:کوپن قند و شکر اعلان شده اما هیچ کجا ندارن" خودبخود اشکشون جاری میشه"....... بگذریم" ایکاش همه مردم مناعت طبع رو میشناختند اونوقت از گفتنها و از سکوت معنای دیگری میکردند که امروز میکنن... موفق باشی..بابای
    پاسخ ** آوا ** :
    هر کجا که دلش میخواد . 
    سلام . شبتون خوش . 
    روحانیون که اشک در میارن تا کسب در امد کنن و به نام کسب اخرت به خود ملت بدن . اونوقت یکی هم اگه برای شادی دل مردم قدمی برداره القابی بهش می بندن که ادم از شنیدنش دلش درد میگیره ... یاد چارلی چاپلین میفتم ، غمم میشه ! یک عمر همه رو خندوند و هنوز هم با دیدن اون کلاه و شلوار کشاد و عصای چوبی ناخوداگاه یک لبخند می شینه روی لبم بابت دردهایی که در پس نقشهاش پنهون کرد . بگذریم ! 
    خدا بهت سلامتی بده . امثال شما تک تک نفسهاشون غنیمته . 
    میدونی برای من چهل سالگی چیه ؟؟؟ راز ققنوس . زایشی دوباره . 

    ممنون از همراهیتون . 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">