MeLoDiC

موضوع انشا : زمستان :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

موضوع انشا : زمستان

پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۳۸۹، ۰۹:۵۰ ق.ظ


زمستان که از  راه میرسد هوا دیگر کاملا سرد میشود و برف می بارد . ما بچه ها باید لباسهای گرم بپوشیم . مادرها برای فرزندانشان شالگردن و کلاه و دستکش کاموایی می بافن تا وقتی برف آمد در حیاط برف بازی کنن .

وقتی برف می آید ما در کوچه مان آدم برفی درست میکنیم و دماغش همیشه هویجی است که مدتها در یخچال خانه مان نگهداشته ایم . زمستان سه ماه دارد ؛ دی ؛ بهمن و اسفند . هوا در دی ماه به شدت سرد است . می گویند شبهای دی ماه سوز بدی دارد .

در زمستان درختان به خواب زمستانی میروند و دیگر برگی ندارند . بعد از زمستان بهار می آید . برفها کم کم آب میشود و چشمه ها پر آب می شوند و رودها خروشان به سمت دریا می روند .

این بود انشای یک ذهن کاملا تخیلی

...........................................

اواخر بهمن ماه 86 بود که برف سنگینی بارید . یادمه همه می گفتن این برف بلای  آسمانی بود که نازل شد . اونایی که باغ مرکبات داشتن تموم بارهاشون دربو داغون شده بود و از خدا شاکی بودن که چرا باید  تو زمستان برف بیاد .

ولی کسی به خودش نهیب نزد که آیا تا به حال این همه برداشت کرده خمس و زکات پرداخت کرده یا نه ؟ حالا خمس و زکات نه ... یه جعبه از این همه بار رو که برداشت کرده ، به همسایه ی فقیرش که حتی برای شب خواستگاری دخترش میوه ای نداشت که کنار سینی چای تعارف کنه تا مجلس خواستگاری آبرومندانه برگزار بشه داده یا نه ؟

کسی به خودش نگفت چرا طمع کرد و وقتی مشتری اومده بود راضی نشد که مرکبات رو به قیمت روز بده و این به قول خودش بلا بر او نازل نشه . گاهی که فکر میکنم میبینم بارش برف اون سال بلا نبود . اون قانون زمستان بود .

بلا اینه که امروزه برای بارش باران در سردترین فصل سال باید به انتظار بشینیم تا شاید فرجی بشه و قطره اشکی از آسمون جدا شه و رو بام خونه ها بچکه (!) برکت از زندگیا رفته ...

یه زمانی مادربزرگها شب یه دیگ ابگوشت بار میذاشتن و کل فامیل جمع میشدن دور هم و گل میگفتن و گل میشنیدن و طوری به به و چه چه میکردن که انگار ران غاز مادر مرده ای که شکمش با آلوی برغان پر شده رو به دندون میکشن ...

ولی این روزها ؟؟؟ میهمانیها تعارفی شده . باید از یه هفته یا شاید هم بیشتر از آن وقت بگیری برای اینکه منزل کسی بری یا به خونه ت بیان و به اندازه یک سوم (شاید هم بیشتر) از حقوقی که برای خرج یک ماه در نظر داری رو صرف هزینه ی یه وعده ناهار و یا شام کنی که مثلا میهمانی آبرومندانه برگزار شه . خب همین سخت گیریها باعث شده که صله رحم از اون احترام و عزتش کاسته شه و انقدر زندگیا بی برکت شه .

میگن اون موقع ها فساد اخلاقی زیاد بود و زندگیا برکت نداشت ! باز اون زمان میگیم حکومت ایران پادشاهی بوده و زور اونا می چربیده و حرف ارباب - رعیتی بود ! ولی الان چی ؟ الان که پادشاهی نیست چرا این همه تو فساد غوطه وریم ؟ چرا اصلا متوجه نیستیم که باعث و بانی تموم این برکاتی که نبودشون بلاست خودمونیم ؟ داریم به سمت خشکسالی میریمُ کسی متوجه نیست ! داریم به سمت قحطی میریم باز هم کسی متوجه نیست !

خدایا فقط دو ماه دیگه از زمستون مونده ... الان مردم میگن گاز و نفت گرون شده و همون بهتر که برف نیاد (!) ولی کسی حواسش نیست که تو فصل بهار زمین های کشاورز بی آب می مونن و اونوقته که برای یه ساعت اب بستن به زمیناشون واسه هم داس و چماق بلند کنن .

تو خودت داناترینی ! هر چی به صلاحه همون کار رو انجام بده .


  • پنجشنبه ۸۹/۱۰/۱۶
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">