MeLoDiC

می نویسم احساس ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

می نویسم احساس ...

جمعه, ۴ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۳۰ ب.ظ

* هـی می نویسم و پاک میکنم . دلم حرف دارد . از پاییز . از این باران لطیف روح نواز . از این همه خنکی ِ بی مثال که ماه هاست منتظرش بوده ام . ولی بی دلیل و با دلیل دستم به نوشتن نمی رود ... 

من خوبم . اینجا همه چیز خوب است . این خصلت پاییز است که می مانی تا بیاید . وقتی آمد درونش محو می شوی ...

می دانی ؟ من هرگز روزانه نویس نبودم . روزانه نویس شدم تا به چیزی متهم نشوم . و گرنه من بودم و قلمی و کاغذی . من بودم و حسهایی که بی داد میکرد و دلی که بغض داشت . هی گفتن هیس . ننویس . نگو . ننوشتم و نگفتم . ولی حالا .... دلم همان روزهای بی دلی را می خواهد . همان روزهای آشفتگی احساس ... 

احساس (!) دیگر حس َش نمیکنم ...


  • جمعه ۹۳/۰۷/۰۴
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">