MeLoDiC

نظرات ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

نظرات ...

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۵۸ ق.ظ



* این وقت شب در حال تهیه ی ناهار یاس و آقا محمد هستم . روزهای چهارشنبه یاس و باباش بلافاصله بعد از یه استراحت کوتاه نیم ساعته از پایان مدرسه مجدد کلاس فوق برنامه دارن که باباش تدریس میکنه . در همچین روزی بنده باید ناهارشونُ آماده کنم و بدم همراهشون ببرن . بچه م بعد از پایان این کلاس باید سریعا خودشُ برسونه خونه و لباسشُ عوض کنه و سریعا خودشُ به کلاس زبان برسونه ... تا غروب که به اتفاق با هم برگردیم خونه . یعنی ساعت 18:00 ! بمیرم ... حسابی خسته میشه :( حالا چی شد که الان در حالیکه منتظرم تا برنجشون دم بکشه دست بکار شدم و مشغول تایپم ... 

به دلیل بی جنبه بودن یه سری از افراد لازم شد مطلبُ به ادامه ی مطلب انتقال بدم !

ناقص

  • چهارشنبه ۹۳/۰۲/۱۰
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">