MeLoDiC

قبولیم در دانشگاه :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

قبولیم در دانشگاه

شنبه, ۶ آذر ۱۳۸۹، ۰۸:۲۶ ق.ظ


روز برگزاری کنکور سراسری (اگه اشتباه نکنم ۷ تیر بود) ...

تا همون روز صبح هم داشتم درس میخوندم !

رفتیم سره جلسه و آزمون رو روال عادیش برگزار شد و وقتی اومدم بیرون همش حس

میکردم باختم ...

حس میکردم دیگه باید به کل کتاب و درس رو برای همیشه بذارم کنار

انقدر از لحاظ روحی خسته بودم که فقط خدا میدونه چه حالی داشتم

تصمیم گرفتم به اتفاق یاس چند روزی برم خونهی آبجی کوچیکم و رفتم

مجدد برگشتم خونه و دیگه درس نخوندم تا روز برگزاری آزمونهای آزاد

اولین انتخابم تو رشته ی پزشکی مامایی بود و غیرپزشکی هم ژنتیک ...

آزمونها برگزار شد و وقتی نتایج کنکور سراسری و بعد از اون آزاد اومد داشتم از خوشحالی

بال در میاوردم

آوا مجاز برای انتخاب رشته در دانشگاههای روزانه ی دولتی ، شبانه ، غیرانتفاعی ، پیام نور و... 

آوا مجاز برای ثبت نام مامایی و ژنتیک دانشگاه آزاد اسلامی تنکابن

شاید مسخره باشه ولی همون موقع بود که به توانایی خودم تا حده زیادی امیدوار شدم ...

انتخاب رشته ی دولتی رو انجام دادم

شاید زیادی در انتخاب رشته سطحی فکر کردم ولی خب برای کسی که بچه داشت نزدیک

بودن به خونواده مهم ترین ملاک برای قبولیه دانشگاهشه (البته من اینطور فکر میکنم )

برای همین هم اولین انتخاب من دانشکده ای تو شهر کناریمون بود که زیرمجموعه ی

دانشگاه علوم پزشکی بابل بود و خدارو شکر که قبول شدم و شدم دانشجوی کارشناسی پرستاری ورودی ۱۳۸۶

حالا هم قرار بر اینه برای ارشد بخونم

خدارو چه دیدین ! شاید آوا هم بشه یکی از همون خانومایی که در سن ۵۰ سالگی دکترا

قبول میشه و ۸۰ سالگی پروفسوری 

به هر حال باید تلاش خودمو کنم 

و این آخرین قسمت از ماجرای ادامه ی تحصیلم بود ...

................................

اینم آدرس پستی که طریقه ی شنیدین قبولیم رو فهمیدم

خواستین اونجا بخونین

برای خوندنش اینجا کلیک کنین ... 

مکتوب شده در شنبه ۶ آذر۱۳۸۹ساعت 8:26
  • شنبه ۸۹/۰۹/۰۶
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">