MeLoDiC

معرفی میکنم ! فندق ... عضو جدید خانواده مون :) :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

معرفی میکنم ! فندق ... عضو جدید خانواده مون :)

شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۴۸ ق.ظ


اینجا هم با تبحر و زیرکی موفق شد کشوی میزُ باز کنه و به درونش سرک بکشه :دی ! 

بنده که برای جذب پرنده به سمت خودم از شاخه ی ازگیل استفاده کردم ولی جناب به قدری سریع به سمتم اومد که از وحشت سکته زدم :دی 

فندق در حال خوردن ذرت :دی

فندق در حال خُرد کردن لوازم تزئینی خونه ش که صرفا جهت جویده شدن اونجا تعبیه شدن :دی ! به محض اینکه لوازم چوبی ساخته شده به داخل قفسش منتقل شد با بی اعتنایی تمام به تمامی افراد منتظر شروع کرد به خرد کردن قطعات چوبی رنگی ..... قیافه ی رها اون لحظه دیدن بود . همش میگفت " وای فندق نه ! الان نه ... " هه هه 

فرداش یاد گرفته بود خودش میگفت " فندق بیا بخور " و بعد شروع میکرد به خُرد کردنشون :دی 

+ و این چنین شد که این موجود دوست داشتنی و بسیار بسیار باهوش به عنوان عضو جدید خونواده مورد پسند همگان واقع گردید ... 

  • شنبه ۹۲/۰۳/۰۴
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">