MeLoDiC

ژرژ را بخاطر دارید ؟؟؟ :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

ژرژ را بخاطر دارید ؟؟؟

سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۲:۳۲ ب.ظ



* چند نفر از شماها ژرژ و ماجرای اسپری را بیاد دارید ؟؟؟ 

چند روز قبل باز میهمان بخش ما بود . با تشخیصی سوای قبل ! هرگز از یادم نخواهد رفت لحظه ای که پرسنل آزمایشگاه را به مقدسات هر مسلمانی قسم میداد تا دیگر او را مورد تهاجم جهت خونگیری قرار ندهند ... 

همان شب ! با شندین جملاتی عربی که با صدای بلند فریاد میزد به سمت اتاقش کشیده شدم . روحانی هم دین ما برایش دعایی را زمزمه میکرد و او هم پشت سر تکرار میکرد ... اول به خیال اینکه در آن وقت شب در بخش ما کسی تصمیم گرفته که مسلمان شود دچار توهمات خاص خود شدم ولی بعد فهمیدم روحانی برایش دعا میخواند . دعا برای سلامتش . و او نیز واضح و روشن پشت سرش تکرار میکرد و فریاد میزد ... 

و آن شب من فهمیدم ژرژ با اینکه یک مسیحی است ولی دعای مسلمانان را باور دارد ... 


  • سه شنبه ۹۲/۰۲/۰۳
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">