MeLoDiC

علت ترک تحصیلم :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

علت ترک تحصیلم

چهارشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۸۹، ۱۱:۵۵ ب.ظ


نمی دونم چی شد که دلم خواست برگردم به عقب

 

به سال تحصیلی ۷۴-۷۵

قشنگ یادمه اون سال اولین سال پایه گذاری نظام ترمی واحدی بود که اون زمان به نظام جدید معروف بود

وقتی برای ثبت نام اول دبیرستان به مدرسه ی مورد نظر رفتم مدیر گفت نظام جدید سهمیه ایه

و دیگه ظرفتی نداره ، نمیدونم چرا دوست داشتم حتما برم نظام جدید !!!

البته علت اصلیش این بود که چیز تازه ای بود و حس کنجکاوی داشتم نسبت بهش

خلاصه همین بهونه ای شد تا منو تو مدرسه ی دیگه ای ثبت نام کنن وکه هنوز به روش قدیم بود ...

اونجا سال تحصیلی خیلی مزخرفیو گذروندم ...

مدیر مدرسه ای که اول ثبت نام کرده بودم بهمون گفته بود امسالو اونجا بخونه برای سال بعد بیارینش همین مدرسه

منم نمیدونم چرا خل شدم و اصلا اون سال درس نخوندم

البته بماند که وجود مدیر مزخرف خودش یه عامل دیگه ای بود برای اینکه کلا از درس خوندن زده بشم ...

تو سن حساس بودیم و شیطنت های خاص خودمونُ داشتیم ...

یادمه ساعت ورزش که می شد بهترین بازیکن بدمینتون بودم و همه دوست داشتن حریفشون من باشم تا وقاعا بازی کنن ...

یه روز حال جسمی خوبی نداشتم و به یکی از دوستام گفتم بریم پشت آزمایشگاه بشینیم

آزمایشگاه یه ساختمون نیمه ساز بود که تو حیاط مدرسمون بود

رفتیمو تا آخره ساعت ورزش نشستیم ولی وقتی زنگ خورد مدیر ما دو نفرُ تو دفترش خواست

و فهمیدم برامون غیبت رد کردن ...

حالا من و دوستم میخوریم قسم که به خدا ما از مدرسه بیرون نرفتی ولی کی بود که باور کنه

از فردای اونروز بین من و دوستم فاصله افتاد ... اونم واسه پشت سر گویی هایی بود که مدیر پیشمون میکرد

به دوستم می گفت آوا دوستی نیست که ارزش دوستی داشته باشه و درست همین حرفو

هم به من میزد...

این حرفها کم کم گسترده شد تا جاییکه مادرامون دیگه گفتن حق ندارین با هم باشین و ...

دیگه دوست نداشتم درس بخونم و از همه ی اولیا مدرسه متنفر شدم

اون سال کلی تجدید آوردم و اصلا برای امتحان مرداد هم اسم ننوشتم و تو امتحان شهریور هم شرکت نکردم

تموم امیدم این بود که از این مدرسه می رم ودیگه ریخت این مدیر رو نمی بینم

برای تابستون مامان پروندمو گرفت و برد به دبیرستانی که به روش نظام جدید تدریس میکردن

ثبت نام شدم ولی درست چهار روز به اول مهر مونده بود که تماس گرفتن که دخترتون نمی تونه اینجا بخونه و اولویت با اوناییکه از راهنمایی اومدن به دبیرستان

راهی نداشتم جز اینکه باز برگردم به همون دبیرستان خراب شده

و دوستایی که دیگه از من یه سال جلوتر بودن و مدیر بی شعوری که باهام لج مونده بود

گفتم من اونجا نمیرم ...

هیچ کس هم مخالفتی نکرد و اینطوری شد که دو روز بعد رفتم آموزشگاه خیاطی سارا

ثبت نام کردم  !!!

در عرض چند ماه مدرک خیاطی نازک دوزی رو گرفتم و گاهی خیاطی هم می کردم

بعد از مدرک خیاطی باباجون واسم یه چرخ خیاطی تهیه کرد و کلاس گلدوزی اسم نوشتم و دیگه کلا از درس فاصله گرفتم


  • چهارشنبه ۸۹/۰۸/۱۹
  • ** آوا **

نظرات  (۱)

اصلا پشیمون نیستی؟منم باید ب دلایلی ترک تحصیل کنم و تو خیاطی مهارت دارم و الانشم درحال دوره دیدنم تاحالا با چندروش یادگرفتم ولی خب درسوهم دوست دارم و شاگرد اول کلاسم ولی مجبورم😭😭
پاسخ ** آوا ** :
چرا اتفاقا خیلی پشیمونم. من اگه تو دوره ی خودم درس میخوندم الان باید یک پزشک بودم. ولی نشدم. نخواستم که نشدم و گاهی این قضیه واقعا ناراحتم میکنه.
خیاطی رو اولویت دوم قرار بده ولی حرفه ای دنبالش کن. البته درس رو تموم کن حتما. ترکش نکن.بعد حسرت میخوری

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">