MeLoDiC

ای تو ببووووووووووووووووق بلاگفا ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

ای تو ببووووووووووووووووق بلاگفا ...

دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۱، ۰۹:۴۸ ق.ظ



جز برای تعداد اندکی از دوستان برای باقی دوستان نتونستم نظر بدم . مشکل از چیه نمیدونم ! 

جالبترش اینه که دیروز 101 بازدید داشتم . حالا گیرم که هر کدوم 4 بار اومده باشن با این حال باز حدودا 20 تا 25 نفر بودن که به وبلاگم سر زدن ! اونوقت هیچ نظری نداشتم . البته بجز نظر ساناز . دیشب رها گفت که ده بار خواسته برام نظر بذاره ولی هر بار کد تائید فعال نشده ! اینُ که گفت خیالم کمی راحت شد که من کار بدی نکردم که شماها دیگه برام چیزی ننوشتین :دی 

این روزها از شیفتهای گند عاصی ام . دیروز مثلا آف بودم ولی ساعت 10 تا 12 کلاس تجهیزات پزشکی داشتم که هلکُ هلک رفتم تا بیمارستان ولی اونجا تازه بهم خبر دادن که کلاس از ساعت 13:00 تا 15:00 هست که منم دیگه کمی غُر زدم و گفتم من اومدم و دیگه بعد از ظهر نمیشه بیام . کمی هم سرپرستار با سوپروایزر آموزشی حرف زد که بچه های من از خونه اومدن چرا ساعت کلاسُ بی خبر عوض کردین که نهایتا به من گفت برو و بعد از ظهر هم نمیخواد بیای :دی ! یک کیفی کردم که نگو . ولی خب آفم الکی الکی حروم شد ... 

امشبم شب کارم و از طرفی ظهر کنفرانس ماهانه هست و باز باید برم بیمارستان . طوری شده که وقتی ساختمون بیمارستان رو می بینم از تهه دل یک ایشی تو دلم میگم که دلم بحالم خودم می سوزه حتی . 

از طرفی باید برای بیمه طلایی برم تا فرم تائید بگیرم برای دندون پزشکی ! اوووووووووف ! بدم میاد از این کارا . پریشب رفتم رادیولوژی برای اُ پی جی ! بعد تو نوبت بودم که یه وقتی دیدم صدای آشنایی اومد . بعدم که دقت کردم دیدم واااااااااای دوست جونم اومده اونجا ! کلی ذوق مرگ شدم :دی با اینکه یک دیدار کاملا بدون برنامه ریزی بود ولی خب من یکی خیلی ذوق کردم . دیگه تا نوبتمون بشه کلی کنار هم نشستیم و حرف زدیم :) منم حالم خوب نبود و خیلی سعی کردم که کسالتم رو به زبون نیارم ولی یه جاهایی ناخواسته بیان کردم که بعدا پشیمون شدم و کلی شرمنده شدم از اینکه بیان کردم که ناخوشم :( مریم جون معذرت ! 

از اونجا هم رفتم دندون پزشکی و قرار شد 5 جلسه برم برای ترمیم دندونام . حالا قراره فرم بیمه رو بگیرم تا دیگه یه بسم ا... بگیم و شروع کنیم به ترمیم دندانهای این جانب :) 

+ دیروز حباب برای اولین بار آشپزی کرد ! البته دقیقا منظورم آش پزی بوده هااااا . خوشمزه بود :) خوشمان آمد . الهی که خدا قبول کنه ازش ... 

+ کم کم برم آماده شم که امروز باید کل پاریس کوچولو رو با قدمهایم زیر پا بذارم :) 

اینم بگم تا یادم بمونه ! این چند روز هوای اینجا به شدت بهاره بود و کلا از گرما و آفتابش کلافه بودم از بس به چشمهام فشار میومد . ولی دیشب مه غلیظی کل شهر رو در بر گرفته بود که حسابی جذاب و خواستنیش کرده بود . الانم هوا باز کمی سرد شده :) زمستون دوباره برگشت به شهرمون . هوریاااااااااااااااااااااا :دی 

+ حالا ببینیم اولین نظر رو چه کسی موفق میشه تا ثبت کنه :دی ! جایزه هم میدیم . 


  • دوشنبه ۹۱/۱۱/۰۹
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">