MeLoDiC

عنوانی ندارم که بذارم .. :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

عنوانی ندارم که بذارم ..

چهارشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۱، ۱۱:۲۷ ق.ظ

+ دیشب مراسم کارت نویسی خان بزرگ بود :) یه دست یه هورااااااااااا ! 

+ یاس امروز رفت مدرسه . میگه مامانی از اون قرص قرمزا بهم نده وقتی میخورم نمیتونم چشمامُ باز کنم . استامینوفن رو میگه :) بمیرممممم ! دیشب تو اون ولوشو و شلوغی بچه م با دو تا لپ گلی کنارم نشسته بود و همش میگفتم مامان خوابم میاااااد  . آخراش دیگه نتونست مقاومت کنه و خوابید . 

افتادیم به شمارش معکوس تا عروسی . فقط نه روز دیگه مونده :) 

+ یک زمانی وقتی می نوشتم ، مطالبمُ دوست داشتم ولی چند وقتی ِ که نسبت بهشون بی حسم . هنوزم به آرشیو مطالبم که سرک میکشم همون پستهای قدیمی بیشتر به دلم میشینه . 


  • چهارشنبه ۹۱/۰۸/۰۳
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">