MeLoDiC

یاسی در بستر بیماری :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

یاسی در بستر بیماری

سه شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۱، ۱۲:۱۰ ق.ظ


+ یاس حالش بده ! تب کرده با گلو درد و سر درد و تهوع ! الانم کلی دارو خورده و دگزامتازون و 6.3.3 زده و خوابیده ! برای فردا هم استعلاجی داره ! 

.

.

.

.

.

دیشب تو بخش با یه همراه دعوام شد . دعوا به معنای واقعی ! آخره شب رفته به همکارم میگه " تو رو خدا به این همکارت بگو من آدم بدی نیستم " موقع رفتن اومد از من معذرت خواست . هیچی تو جوابش نگفتم . ولی امروز صبح میون اون همه همکار و اینترن وقتی اومد جلوی من ایستاد و کمی خم شد و دستش رو سینه ش بود و گفت " خانم پرستار سلام عرض کردیم خدمتتون " !!! وقتی نگاه پر از محبتش رو دیدم نتونستم لبخند واقعیم رو مهار کنم . خندیدم . خوشحال بود ! منم راضی تر شدم. همکارام همیشه میگن " آوا رفتارت بقدری منطقی و متینه که همه رو شرمنده ی رفتارهای ناپسندشون میکنی " ! حالا بیاین بگین آوا یک فرشته نیست :دی

دیشب به معنای واقعی جهنم رو تجربه کردم . هنوزم بدن درد دارم از این شیفت جهنمی . 


  • سه شنبه ۹۱/۰۸/۰۲
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">