MeLoDiC

ایکاش بگن اشتباه شده :( :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

ایکاش بگن اشتباه شده :(

پنجشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۱، ۰۱:۰۸ ب.ظ

نادر یادتونه ؟؟؟


دیروز رضایت شخصی داد و رفت ! رفت تهران .

حالم خیلی گرفته هست ! بنده خدا کنسر داشت . کنسر کبد !

دیروز مسئولمون باهاش صحبت کرد و راهنماییش کرد هر چه زودتر بره تهران و اینجا منتظر نمونه تا کولونسکوپی شه . خودش هم تمایل داشت که بره ولی همسرش میگفت بمونه و تموم آزمایشات رو انجام بده و بره تا اونجا دیگه معطل این مراحل نشه . سرپرستارمون هم بهش یقین داد که اینجا هر کاری انجام بدن وقتی بره تهران باید همه ش از اول انجام شه پس بهتره دست دست نکنن و زودتر برن .

جوونه ! فقط 48 سالش بود . ایکاش ... !

موقعی که داشت میرفت منو به اسم فامیل صدا زد و بهم گفت " خانم ... فقط از شما شرمنده م بابت اون شب :( " گفتم " دشمنت شرمنده باشه . مشکلی نبود ! انشالله که خوب میشین "

اینو میخواستم دیشب بنویسم ولی نمیدونم چرا اون لحظه یادم رفته بود و الان یهویی یادم اومد . حس بدی بهم دست داد . خدایا خودت به جوونی خودش و اعضای خونواده ش رحم کن .


  • پنجشنبه ۹۱/۰۴/۲۲
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">