MeLoDiC

جهت شکستن سکوت ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

جهت شکستن سکوت ...

سه شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۱، ۰۱:۴۹ ق.ظ

 

+ اول دبیرستان که بودم دبیری داشتیم به اسم آقای تنکابنی مقدم . دبیر جبرمون بود . ایکاش مثل دست خطی که داشت اخلاقش هم قشنگ بود :)

اون زمان سر هر میز و نیمکت سه نفر می نشستیم و من همیشه وسط بودم . اسم دوستای کناریم سمیه و زینب بود !

هنوزم عادت دارم وقتی چیزی برام نامفهومه محو صورت مسئله میشم طوریکه طرف می فهمه "آوا در این زمینه هیچی بارش نیست ..."

یه روزی سر کلاس این آقا بودیم که یه صورت مسئله داد و به روش خودش کمی وقت داد تا جواب بدیم . ولی من موفق نشدم که به پاسخ صحیح برسم . انقدر حواسم متوجه این مسئله بود و مبهوت تخته سیاه بودم که متوجه نشدم کتاب جبرُ مثل نقاب تا نزدیک چشمام جلوی صورتم گرفتم .

همین بین سمیه خنده ای بلند کرد که هیچ وقت نفهمیدم علت خنده ش چی بود . دبیرمون با عصبانیت به سمت ما برگشت و با اطمینان کامل رو به من گفت " بیرون " !

من کتابُ آوردم پایین و گیج و منگ از جام بلند شدم و تا خواستم توضیح بدم که من نبودم با دست به سمت درب خروجی کلاس اشاره کرد و خیلی محکم تر از قبل فریاد زد " گفتم گمشو بیرون " !

از تموم فرصتی که داشتم استفاده کردم و به دوستم زُل زدم تا با نگاه بهش بفهمونم که این رسم رفاقت نیست که برای خنده ی بی مورد تو من توبیخ شم . ولی این نگاه ها هیچ اثری نداشت که نداشت .

رفتم بیرون و پشت درب کلاس بسط ایستادم . ناظم و معاون اومدن و علت خروج از کلاسُ ازم پرسیدن ولی براشون که توضیح دادم سری تکون دادن و گفتن " امان از دست شما جوونها "

اون ساعت دیگه برنگشتم تو کلاس . پایان کلاس دبیرمون از کلاس خارج شد و اصلا نگام نکرد . ( چهار ساعت پشت سر هم کلاس داشتیم )

زنگ دوم وقتی خواست وارد کلاس شه من هنوز کنار درب ایستاده بودم . داخل رفت و بعد از چند دقیقه اومد بیرون و رو به من گفت " من میدونم تو نخندیدی ولی بیرونت کردم تا شاید دوستت گردن بگیره ! ولی نگرفت "

حالم از یارو بهم خورده بود که غرور مردونه ش جریحه دار میشد اگه بهم میگفت " من اشتباه کردم که تو رو اشتباها تنبیه کردم "

گفت برگرد سر کلاس ! اون داخل شد ولی من دیگه هیچ وقت سر کلاس اون شرکت نکردم . و این شد اولین استارت من برای ترک تحصیلم  از اون دبیرستان کوفتی ......

امشب که یاده این موضوع افتادم حس کردم هنوز تهه دلم از اون دبیر مغرور کینه ای به دل دارم ! دبیری که غرورش اجازه نداد همونطور که با فریاد منو از کلاس بیرون انداخت با صدای آروم تری تو جمع دوستانم بگه اشتباه از من بود و آوا خطایی نکرد .

شاید توقع من زیاد بود ! نمیدونم .

دیروز یکی از دکترها از دست یکی از دانشجوهای پرستاری پسر عصبانی شد . تا حد زیادی حق با پزشک بود ولی من و همکارم سعی کردیم آرومش کنیم و آخرش قبول کرد که خودش بی جهت انقدر جوش آورد و از مربی دانشجوها بابت برخورد تندش عذرخواهی کرد ولی باز اشاره کرد که حتما به دانشجوها بگین در روابط کاری فراتر از حدود خودشون گام برندارن و ...

تا شد امروز ( دوشنبه ) ! وقتی ظهر وارد بخش شدم سرپرستارمون گفت " بچه های عصر کار حواستون باشه ! عصر که دانشجوهای پرستاری اومدن از طرف دکتر ... از اون دانشجو عذرخواهی کنین و بگین که دکتر گفته از رو خستگی و کلافگی جوش آورد و معذرت خواست "

واقعا عذاب وجدان گرفته بود که همچین برخوردی کرد . حالا این پزشک باز انقدر جربزه داشت که دو بار اظهار پشیمونی کنه و در نهایت عذرخواهی کنه . ولی وقتی یاده اون دبیر می افتم ....

چقدر بده آدم تو اوج ناراحتی برخوردی کنه که بعد مجبور باشه برای رفع آزردگی های احتمالی هی عذرخواهی کنه :(

+ نوشته شده در سه شنبه 9 خرداد1391ساعت 1:49 
  • سه شنبه ۹۱/۰۳/۰۹
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">