MeLoDiC

شعر هم شعرای قدیم ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

شعر هم شعرای قدیم ...

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۸:۵۶ ق.ظ


خدا رحمت کنه تموم رفتگانُ

مامان بزرگم ( مادر مادری) عادت داشت وقتی به کاری مشغول میشد یه شعریُ زیر لب زمزمه میکرد . از این رفتارش خوشم میومد و حس آرامشی بهم دست میداد . چه اشعار زیباییُ از بر بود ...

گاهی فی البداهه شعری به زبونش جاری میشد . حتی اون اواخر که به روزهای آخر زندگیش نزدیک و نزدیک تر میشد برای نوه ش که سرباز بود ، برای علی دایجونم که هر بار از تهران تا شمال رانندگی میکرد تا بیاد دیدن مادرش ، برای نوه ی دیگه ش که تازه عروس شده بود و خلاصه برای تک تک موارد شعر گفته بود ! خدا رحمتش کنه ... 

چند روز قبل خونه ی خاله جونم بودیم . خاله جون برای خودش تو آشپزخونه مشغول بشور و بساب بود و یه شعر خیلی قشنگی رو زمزمه میکرد . مثل مامان بزرگ ! منو بُرد تو حال و هوای روزهای بودن مامان بزرگ !

رو به دختر خاله م میگم " یادته مامان بزرگ وقتی میخواست کاری انجام بده شعر می خوند ؟! "

میگه " آره یادمه ! "

گفتم " خاله جون هم از مامانش یاد گرفته ! چقدر آروم زمزمه میکنه . آدم خوشش میاد "

و در ادامه یهویی میگم " وای ! اینا برای دوران پیری چیزی دارن که برای نوه هاشون به عنوان شعر زمزمه کنن. فکر کن دو روز دیگه مثلا " رها " بخواد برای نوه ش یه شعر زمزمه کنه . همش میگه ( اشکین ملودی بیا ملودیه عروسی بیا ) " تازه باهاش آهنگ هم زمزمه میکنه :)))))

کلی خندیدیم ! 

+ هر بار که به مامان میگم یه ترانه قدیمی بخون اینو میخونه !

" از کوچه مون تا خونه مون یه راهه باریکیه

وقتی میخوام برم خونه ، ظلمتُ تاریکیه .... والی آخر ! "

خیلی دوست دارم این آهنگُ گوش بدم

انصافا ماها که از این نسلیم برای آیندگانمون چی داریم ؟! 


  • سه شنبه ۹۱/۰۲/۲۶
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">