MeLoDiC

همه چی تموم شد :) :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

همه چی تموم شد :)

يكشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۰:۳۹ ب.ظ


 

گاهی اوقات پیش میاد که آدمها از وصال دو تا جوون شاد میشن . خدا هیچ وقت برای کسی اینجور رقم نزنه که از جدایی دو تا جوون دلشاد شن !

شکره خدا امروز داداشم تونست دختره رو طلاق بده و این یعنی رهایی ...

خدارو شکر که ذهن مامانم از این همه درگیری و فشار روحی بابت مهریه و این چیزا خالی شد ...

و این بود پایان ماجرای خواهرشوهر شدن من :)

اینم برای خودش تجربه ای بود ...

ایکاش حداقل کمی خواهرشوهر بازی در میاوردیم که دلم نسوزه . والله ...

دارم به یه آهنگ گوش میدم از فرزین ...

گفتم ای خوبم به فریادم برس ، افتاده ام از پا

ولی باور نکردی

گفتم از نامهربان بودن پشیمان میشوی فردا

ولی باور نکردی

گفتم از ناباوری مردم بیا و باورم کن

کم کن آزارم که می مانی تک و تنها

ولی باور نکردی ......

 

  • يكشنبه ۹۱/۰۲/۰۳
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">