MeLoDiC

خوابم تعبیر می شود :) :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

خوابم تعبیر می شود :)

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۱، ۰۲:۰۲ ب.ظ


+ یادتونه میگفتم خوابهای من عجیب تعبیر میشن ؟!

دیروز بعد از اینکه وبلاگُ آپ کردم خواستم کمی استراحت کنم که خوابیدم ...

خواب دیدم تو اورژانس هستم . یه مناسبتی هست که نمیدونم چی بوده ! ولی اونچه که برام روشن بود این بود که اون لحظه یه مناسبتی داشته و به همون مناسبت درست وسط فضای اورژانس یه مکانی رو درست کردن که اونجابستنی رایگان میدن به مردم ! به عنوان شیرینی ! 

منو به عنوان مسئول این کار قرار دادن و از اونجاییکه خودم عجیب بستنی دوست دارم با کلی ذوق بستنی هارو به مردم میدادم ولی خودم اصلا ازش نخوردم :)

وقتی از خواب بیدار شدم با خودم فکر کردم یعنی تعبیر خوابم چی می تونسته باشه ؟! بعد با خودم گفتم شاید از اینکه امروز همه دنبال تفریح بودن و من اون زمان تو بیمارستان بودم ( مثلا بستنی ها رو لطفی از جانب خودم به مردم تعبیر کردم -آوا خودشیفته می شود ) این خوابُ دیدم .

تا گذشت و حدودای ۲۱:۳۰ مامانی باهام تماس گرفت که ببینه من کجام ! گفتم خونه بودم . پرسید کی اومدی خونه ؟ گفتم دقیقا ساعت ۱۴:۵۸ وارد هال شدم . چطور ؟

گفت امروز سه هزار که بودیم دعوا شد و وسط دعوا چاقوکشی هم شد که دو نفر مجروح شدن و آمبولانس اونارو آورد بیمارستان . میخواستم ببینم ازشون خبری نداری؟

گفتم : نه مامانی ! من خبری ندارم و نشنیدم .

بعد که خواست اصل ماجرارو برام تعریف کنه اینطور گفت ...

یه ماشین بزرگ ( از اوناییکه کارش حمل مواد غذایی منجمد هست - حمل بستنی ) به مناسبت سیزده بدر بستنیآورده بودن و بین مردم رایگان پخش میکردن . بعد اون بین نمیدونم چی میشه که دعوا میشه و کار به چاقو و چاقو کشی میرسه و نهایتا دو تا مجروح روونه ی اورژانس بیمارستانمون میشن ........

الان من ! آوا ! دقیقا بُهت زده به خوابم و این حادثه فکر میکنم . به این فکر میکنم وقتی این خوابم انقدر تمیزززززز تعبیر شد پس اونای دیگه ای که نمیشه تعریف کرد هم ممکنه تعبیر داشته باشن ؟؟؟

اونوقت من کجای تعبیر این خواب قرار دارم ؟

امروز مامانی اومد خونمون . براش تعریف کردم چه خوابی دیدم . خندید و گفت تعبیرش صد در صد همون اتفاق بوده که قرار بود ازش باخبر شی .

اینم از خواب دیروزم و تعبیرش :)

+ متاسفانه امروز فهمیدم که یکی از مجروحین فوت شد به همراه پیره زنی که همون حوالی تصادف کرده بود . دروغ یا راستشو نمیدونم . باید برم بیمارستان تا از صحتش با خبر شم .

هر کی هر آرزویی داره بگه تا من براش خواب ببینم 


  • دوشنبه ۹۱/۰۱/۱۴
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">