MeLoDiC

نوبتی ِ انگار ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

نوبتی ِ انگار ...

يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۲۶ ق.ظ


 

* بـعد از اینکه یاس حالش خوب شد و امروز راهی ِ مدرسه شد دلم به این خوش بود که شکر خدا بیماری یاس ویروسی نبوده و توی خونه مون کس دیگه ای مبتلا نشده . بی خبر از اینکه مامان بنده ی خدا شب قبل خونه ی عمه م با تب و لرز دست و پنجه نرم کرده . صبح باباجون تماس گرفت و گفت مامانُ برده دکتر ! برای مامان کنار رادیاتور تشک و پتو + لحاف اضافه گذاشتم و سریعا" سوپ بار گذاشتم و کمی بعد مامان با چهره ای پف آلود و لرزان اومد خونه . بلافاصله بتامتازونُ براش تزریق کردم و تست پنی سیلینُ انجام دادم . فشارش هم ظاهرا شش و نیم بوده . سرمُ که حاوی دگزامتازون بود بهش وصل کردم و ترجیحا بجای اسکالپ آنژیوکت زدم که یه وقتی اگه باز نیاز به سرم بود کمتر سوراخ سوراخ شه :( تزریق پنی سیلین و سفتریاکسونُ انجام دادم . بنده ی خدا مامان فکر کنم از درون حسابی خشک بشه . سفکسیم خوراکی هم براش تجویز شده :( بعد دیگه کاملا رفت زیر لحاف تا بلکه تنش عرق کنه و لرزش از بین بره . 

الان که اینا رو تایپ میکنم مامان کمی دلش گرم رفته و خواب ِ . قبل از اینکه بخوابه یه لیوان آب جوش و عسل بهش خوروندم . یه لیوان چای و دارچین و شاخ نبات هم پشت بندش خورد . به همراه دو سه تکه ویفر . سوپ آماده ست ولی خودش میگه فعلا نمیخورم . آنژیوکتُ هنوز ازش جدا نکردم . فشارشُ مجددا گرفتم ! الان دیگه فشارش رسیده به 9 . کلا ما خونوادگی فشارمون از 9-10 تجاوز نمی کنه :) این یعنی فشار مامانی الان خوب شده . 

یه پیاز گنده هم چهار قاچ کردم گذاشتم بالاسرش بلکه کمی آلودگیهارو به خودش جذب کنه . 

وقتی مامان اومد خونه تمام دلخوشیش این بود که یاس چون مریض ِ دیگه مبتلا نمیشه . وقتی بهش گفتم بیماری یاس اصلا آنفلوانزا نبوده ، بلکه مربوط به سینوسشه دوباره نگران شده ، میگه نکنه باز بچه مریض شه :) خدایا خودت بخیر بگذرون . 

** جـهت پیشگیری از بیماری ، خودم دو تا سرماخوردگی یکجا دادم بالا :دی


  • يكشنبه ۹۳/۱۱/۰۵
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">