MeLoDiC

چهار روز اخیر ... !!! :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

چهار روز اخیر ... !!!

جمعه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۰، ۰۲:۲۹ ب.ظ

سه شنبه :

بارندگی شدید ! حباب تصمیم داشت که بعد از ظهر بره خونشون ولی همین بارندگی اونو از رفتن منصرف کرد و بهش قول دادیم بعد از افطار می رسونیمش ...

بعد از افطار رفتیم خونشون . زن دایی برای افطار سوپ درست کرده بود که رفتیم تو تراس نشستیمو جای تموم سوپ خوراش خالی حسابی خوردیم  

بعدش به اتفاق حباب و خواهرش رفتیم خونه ی ض...دایجون اینا و تا حدودای ۱ نمیشه شب شب نشینی کردیم . کم مونده بود که تا سحر بمونیم  ! بارندگی هم شدیدتر شده بود و کلی لذت بردیم  ... علیرغم اصرار هر دو تا خونواده ، راهیه خونه شدیم و نزدیکای ۱:۳۰ دیگه خونه بودیم ...

چهارشنبه :

بعد از اذان ظهر تصمیم گرفتیم که برای افطار بریم خونه ی یسنا اینا  ! کمی نون تازه و زولبیا بامیه خریدیم و راه افتادیم . البته این بین از حباب درخواست همراهی کردیم که بعد از کلی ناز کردن خلاصه جواب مثبت دادن  ! موندم چقدر ناز کنه تا بله ی اصلی رو بخواد بده  ... سر راه حباب رو هم با خودمون بردیم و اول رفتیم مزار . فاتحه ای خوندیم و حباب هم مزارهارو تمیز کرد !  بعدش رفتیم خونه ی یسنا اینا . جاتون خالی یه افطاری توپ هم اونجا خوردیم و تو دلم فاتحه ای برای دایجون فرستادم !

بعد از افطار هم محمد رفت دنبال مادر و خواهره حباب و اونهارو اورد اونجا تا شب نشینی داشته باشن و نزدیکای ۱۲ بود که راهیه خونه شدیم و سر راه زندایی اینارو رسوندیم خونه شون و خودمون هم اومدیم خونه ...

پنج شنبه :

من و یاسی تا نزدیکای ظهر انقدر هوا خنک بود که دل جدا شدن از بستر رو نداشتیم . محمد صبح کمی بیرون کار داشت و دمه ظهری تصمیم گرفتیم برای افطار بریم خونه ی مامان اینا . تماس گرفتم و دیدم ای وای ابجی کوچیکه رو صبح بردن خونشون رسوندن و من جیگیلیمو ندیدم تا ماچ ماچش کنم  ! کلی حال منو یاس گرفته شد ولی باز گفتیم که میایم اونجا ! انقدر هوا خوب و خنک بودکه به محض ورودمون تصمیم گرفتیم بریم کنار دریا . به اتفاق مامانی رفتیم ساحل . حالا مامان میگه الان وقتش نیست ( ساعت ۲) ! منم اصرار که اگه الان نریم من یهویی حسم می پره و دیگه نمیام . واسه همین دیگه "نه" نیارود و رفتیم . دو ساعتی اونجا بودیم . اولش کمی جدول حل کردیم و بعدش رفتم رو ماسه های خیس کمی خطاطی کردم ( خطاطیو خوب اومدم ) ! حالا محمد تنهایی نشسته و جدول حل میکنه و مامانی و یاس هم کمی رفتن تو آب . منم بعد از مدتها یهویی هوس کردم آب دریا به پاهام بخوره . رفتیم تو آب ! مثلا میخواستم لباسم خیس نشه . پاچه ی شلوارمو کشیدم بالا و با خیال راحت کمی رفتم جلو . تا برگشتم به مامان بگم منم تو آبم یهویی دیدم واییییییییییییییی تا کمرم کامل خیس شد  ! حالا مامانی و یاس کلی خندیدن . لباسم که خیس شد دیگه واسم مهم نبود چند بار دیگه موج بهم بکوبه  ! محمد هم میگفت تا لباسات خشک نشد نمی ذارم تو ماشین بشینی  ! مامان هم گفت خونمون نگه ش میدارم  !

حدودای ۴:۳۰ رفتیم سمت خونه و توی حیاط تموم لباسهامونو عوض کردم ! تموم بدنم پر از شن بود . با آب سرد شستمو بعدش رفتیم بالا . مامان هم موند تو حیاط و لباسهامونو شست !

برای افطاری هم به مامان گیر دادم که قیماق میخوام . اولش کمی ناز کرد ولی بعدش گفت باشه برات درست میکنم . موندیم و قیماق هم درست کردیم . برای ابجی بزرگه هم که قرار بود بیاد اونجا رفت تا آش بخره . دیگه افطاری هم اش خوردیم  و هم قیماق  ! چه شود ؟!

هر چی به مامان گفتیم ما دیگه شام نمیخوریم ولی باز جدا برای شام ماکارونی درست کرده بود که دیگه سهمیه خودمون رو آوردیم تا سحری بخوریم  ! آخره شب هم به اتفاق آبجی بزرگه اومدیم سمت خونه و اونو رسوندیم خونشون !

جمعه :

قراره اگه خدا بخواد یه سر بریم سه هزاری دو هزاری ! جایی ! هوا انقدر خنک شده که همش دلم میخواد بریم بیرون 


  • جمعه ۹۰/۰۵/۲۱
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">