MeLoDiC

نظر یاس در مورد اسید پاشی ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

نظر یاس در مورد اسید پاشی ...

چهارشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۰، ۰۲:۱۱ ق.ظ


امروز برای افطار رفتیم خونه ی حباب اینا ! خونواده ی خاله جون هم بودن ...

قبل از افطار برنامه ی احسان رو نگاه میکردیم که دیدم دو تا خانومی که توی فاجعه ی پاشیدن اسید داغون شدن رو دعوت کردن ...

یکیشون آمنه بود که تو تاریخ ۱۹ رمضان ۱۳۸۳ مورد حمله قرار گرفت اونم توسط پسری که خواستگارش بود و ادعای عاشقی داشت ! اون یکی در تاریخ ۲۳ رمضان ۱۳۸۹ توسط پدر شوهر سابقش  ...

یاسی با دقت نگاه میکنه وقتی آمنه عینکشو از روی چشماش بر میداره احسان اصرار زیادی داره که یه پلان بسته از چهره ی آمنه بگیرن ... اونا هم این کارو میکنن و یاس یهویی رنگش می پره و میگه ووووی این چرا این شکلیه  ...

بعدش به من میگه مامانی اسید مثل آتیشه ؟ گفتم نه مامان مثل آب می مونه ولی وقتی میریزه رو بدن می سوزونه ...

کمی مکث میکنه و میگه این اسید رو فقط تو ماه رمضان میشه ریخت سر بقیه ؟ 

کلی بابت این طرز فکرش می خندم ... یعنی بچه با دو تا فاجعه به این نتیجه رسید . چقدر تو دلش از ماه مبارک ترسیده باشه خدا میدونه ! خاک تو سره افرادیکه حتی اندازه ی این بچه هم درک ندارن و توی شبای قدر هم حتی به خودشون اجازه ی همچین کاری رو میدن ...

چند روز قبل هم تو ف*ی*س بوک یه ماجرا خوندم که زنی با مردی رابطه داشته و سر یه سری از مسائل میره خونه ی مرده و سر زن ۲۷ ساله ش به اسم طاهره و بچه ش اسید می پاشه و ... خاک تو سرشون 

اونوقت آخره برنامه احسان به اون مادر و بچه که دعوتن میگه چند ثانیه دوربین شمارو نشون میده و این زمان مال خودتونه هر طوری دوست دارین رفتار کنین و یا حرف بزنین ...

پسر بچه که خداییش خوشگل و بامزه هم هست با خنده صورتشو می چسبونه به صورت مادرش و آروم می بوسدش ... مادر هم یه لبخند میزنه و همین !

باز این دختره منه که این بین میگه وای نمی ترسه ؟! اگه من یکی رو اینجوری ببینم از ترس میمیرم ...

خدایا هیچ وقت مرا به درد این دو زن گرفتار نفرما  وگرنه یاسی یه لحظه هم منو نگاه نمیکنه ! در صورتیکه حالا روزی چند مرتبه میاد و ناز و نوازشم میکنه و منو می بوسه ... اونوقت اگه زبونم لال همچین بلایی سرم بیا فکر نکنم حتی یه نظر کوچیک به چهرم بندازه ! اینم از دختر من 

ولی واقعا برنامه ی دردناکی بود ! آدم باید خیلی سنگ دل باشه که برای بدترین دشمنش هم همچین تنبیهی رو در نظر بگیره ... بدترین گناهان هم که صورت بگیره فکر نکنم اسید پاشی مجازات بحقی باشه برای گناهکار  حالا چه برسه به اینکه برای کینه و حتی انتقام بخوای همچین کاری کنی !


  • چهارشنبه ۹۰/۰۵/۱۲
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">