MeLoDiC

شب میلادم ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

شب میلادم ...

شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۹:۲۸ ب.ظ


با من به رویا بیا ، به رویای عشق

بیا تا بر فراز بلندترین کوه گام نهیم

بیا تا در ژرف ترین اقیانوس شنا کنیم

بیا تا به دورترین ستاره پر کشیم

بر عشق ما هیچ چیز ناممکن نیست ...

تولــــــدم مبارک 

* اگر می خواهی دنیا را کوچک ببینی خود را بزرگ ببین ... 

کوچک نیستم ! بزرگ هم نیستم ! آدمی هستم میان تمامی آدمها ...

بی هیچ برتری ... 

من همانم که باید باشم ! بی هیچ تردیدی !

چندیست که زندگی میکنم در میان تمامی شماها ...  

با تمام لحظه های پر تب و تاب خودم ... 

با تمام شادی ها و غم ها 

با تمام سختی ها و سهل ها 

آمدم تا باشم ! 

به شکرانه ی نفسی که خدا ارزانی ام کرد باز هم در این شب شکرگزارش هستم ...  

 

+ شادی عزیزم  با پستی که برام گذاشت واقعا منو شرمنده ی محبت هاش کرد .

امیدوارم بتونم روزی جبران محبتهاشو کنم  .

شادی جون من این همه نیستم که تو گفتیا !  

همینطور از دوست عزیز و همراه همیشگی مون آقا یزدان هم کمال تشکر رو دارم  .

مرسی از مهربونیتون 

 شادی جون نوشته هاتو خوندم ولی متاسفانه کد کامنت هات فعال نمیشه که بتونم ازت تشکر کنم 

راستی از عکسی که گذاشتی خیلی خوشم اومد و منم همونو گذاشتم ... مرسی خانومی !

+ چند روز دیگه (۶ خرداد) تولده روشنک عزیزه چشم قشنگمه  !

خودشو کشت تا بهش بگیم آخره این هفته چه خبره ولی خب باز باید بگم نمی تونم تو وبلاگش کامنت

 بذارم  ! عزیزم به خدا یادمونه ... حالا بذار روزش برسه بعد خودتو بکش  

+ امروز اسما (دختر داییم ) خودشو کشت تا به محمد یادآوری کنه امشب تولده اواست !

البته اونم با اینکه فهمیده بود ولی حسابی مارو سر کار گذاشت  

+ خدایا کمکم کن تا برای اعضای خونوادم همونی باشم که می خوان  

+ خدایا کمکم کن تا بتونم برای باقی مردم هم در حد توانم مفید واقع شم  


  • شنبه ۹۰/۰۲/۳۱
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">