MeLoDiC

درد ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

درد ...

چهارشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۱۵ ب.ظ

* دیشب وبلاگ بلاگفامُ طی یه حرکت انتحاری و خودجوشانه زدم ترکوندم . بعد از متلاشی شدنش هیچ حسی نداشتم . نه ناراحت و نه راضی . هنوزم نمی دونم از کارم راضی بودم یا نه . ولی چیزی که عایدم شد جالب بود . حالا نتیجه ی حاصله چه بوده بماند ... البته اگه حسش بیاد شاید مطالبی که هنوز توی ارشیو نت موجوده رو یکی یکی برگردونم . شایدم نه ! خدا می دونه ... 

بعد از اون ... از نیمه های شب گوش درد بدی اومد سراغم . ساعت سه صبح محمد راهی ِ شمال شد و من باز با همون درد تا دم ِ رفتن به خودم پیچیدم . توی سرویس که نشستم درد به اوج خودش رسیده بود . توی بخش که بودم یکی از پزشکا معاینه کرد و برام داروی وریدی نوشت . از شانسم اون روزُ long  بودم (  صبح و عصر ) . به لطف یکی از همکارام یه آنژیوکت به دستم زده شد و دارو درمانی از همون لحظه شروع شد . شش دوز جنتامایسین فوق دردناک رو تزریق کردم . به همراه قطره های گوش ... امشب بعد از تزریق آخرین دوز جنتا آنژیوکت توسط خواهر شوهر کشیده شد و در حال حاضر هنوز گوشم خوب نشده ... ( از اونجا که مزاحم کارم نباشه روشُ بانداژ کردم )  

دیروز یکی از بیمارها توی تخت به زور جابه جا میشد . بهش گفتم چرا انقدر آه و ناله میکنی ؟ گفت این چیه به دستم زدین به خدا کلافه م کرد ! بهش لبخندی زدم و گفتم باز خونه اونُ به دستت زدن یه تخت بهت دادن روش دراز کشیدی . آستینمُ کمی بالا زدم و آنژیوکتمُ نشونش دادم و گفتم پس من چی بگم با این همه درد این وامونده هم به دستم هست و دارم کار میکنم ؟ بنده ی خدا برای لحظه ای هنگ کرد . بعدش کلی قربون صدقه م رفت و گفت الهی دردت به جون ماها بیاد . شماها باید سلامت باشین تا ما روحیه مونُ نبازیم . هیچی دیگه ! تا آخر شیفت دیگه غُر نزد :دی 

اینطوری باید ادبشون کرد :دی

  • چهارشنبه ۹۴/۰۵/۲۱
  • ** آوا **

نظرات  (۲)

الهی دورررررت بگردم.....
پاسخ ** آوا ** :
خدا نکنه نیلوفرم . مرسی که همراهمی :**********
بلا به دور خدا سلامتی بده الهی قربونت برم مواظب خودتون باشید اگرم پرستار خواستید بگو خواهری با جون و ذل میاد خدمتتون
پاسخ ** آوا ** :
مرسی از محبتتون . ولی این مدت واقعا نیاز به این داشتم یکی کنارم باشه ... 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">