MeLoDiC

مش گوش !!! :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

مش گوش !!!

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۸۹، ۱۰:۲۷ ب.ظ


امروز عصر نوبت دکتر گرفته بودم برای گوشم  دیگه از دستش خسته شدم . گاهی دلم میخواد یه چاقو بردارم بذارم کنارش و یه دور قمری بزنم و از بیخ و بن در بیارمش  اونم که دکتر برداشته اول ساکشن کرده و کم مونده بود از درد بزنم تو گوش دکتر ... همسری میگه انقدر از درد قرمز شده بودی که حس کردم الان لگد پرت میکنی سمت دکتر  خلاصه داخل گوشم مش گذاشت و الان تقریبا آوایی نیمه شنوا هستم ! ولی بهم قول داده که گوشمو خوب میکنه !

بهم میگه تو چقدر آیه ی یاسی ... مثل اون یارو تو کارتون سفرهای گالیور می مونی که همش میگفت " من میدونم !!!" میگم خب آقای دکتر این گوش پیش شونصدتا متخصص تا حالا رفته ولی تاثیر نداشته  حالا رو قولش حساب باز کردم تا ببینم چه میشه !!!

پنجشنبه هم مراسم فارغ التحصیلیمونه و برای فردا قرار شده بمونیم و سوگندنامه رو تمرین کنیم و بعدش هم لباس تحویل بگیریم ! ایکاش به من لباس برسه "من میدونم !!!"  ... قرار بود ۵ تا مهمون با خودم ببرم که شکره خدا رفت بالای ۸ نفر و به این دلیل با یکی از بچه ها که هیچ مهمونی نداشت تماس گرفتم و سهمیه ی اونو هم غصب کردم ولی خب یسنا گفت نمیاد ! حباب احتمالا میاد ! بابا و مامان حتمی هستن ! یاس و همسری که نیان نمیشه ! هیچ کس هم گفت انشالله میاد ! آبجی بزرگه گفت اگه شد مرخصی میگیره و میاد ! عمه و راحله هم گفتن تمایل دارن بیان  ... حالا من بگم نمیرم چه شود !!! 

آخ ! امروز تو بخش خیلی خوش گذشت ! انقدر کیف داره وقتی یکی بهت زور میگه خودش در شرایطی قرار بگیره که بترسه ! امروز قرار بود بیان برای ارزشیابی پرسنل . وای نمیدونین چه تنشی ایجاد کرده بودن . انقدر استرس داشتن . ولی خب سرپرستار جماعت هر کاری کنی باز ادب ندارن (خدایا توبه) امروز مسئول دارو بودم با یکی دیگه از بچه ها . بعد کلا برای ساعت ۹ صبح ۵ تا تزریق داشتیم اونم تو میکروست . حالا یارو (همون عقده ایه ) اومده تو سفتی باکس رو نگاه میکنه میگه چرا نیدل ها با روکش این تو هستن ؟ بعد داد میزنه مسئول داروووووووووو !!! من رفتم میگم بله ؟ میگه این چه وضعشه ؟ هر چی من میگم خانومه فلان من فقط ۵ تا نیدل انداختم این تو نه بیشتر اونم بدون درپوش ... مگه حرف سرش میشه ؟؟؟

از اونور خدماتی هی اشاره میده میگه " تو بگو چشم " منم هی میگم من ننداختم ! آخه زور بود دیگه ! ۱۵ تا نیدل اون تو بود . چه ربطی به من داشت آخه ... داد میزنه میگه " من چند شبه نخوابیدم از استرس امروز . تیروئیدم باد کرده شده این هواااااااااا . اونوقت واسه یه بی توجهی شما باید نمره م بشه صفر ! من بازم گفتم خانوم فلان من وقتی نیدل هارو انداختم روکش نداشت و ضمنا فقط ۵ تا انداختم ... خلاصه کلی غُر زد به جونم و رفت  خدارو شکر تا وقتی ما بودیم هم از بازرسها خبری نبود . انشالله که بگن فردا میان و من فردا کمی بخندم و این یارو هی حرص بخوره !!! ای چه کیفی داره  

آخه خیلی بده ! همه کاراشون ایراد داره و اون روزیکه قراره بازرس بیاد همه چیشون درسته  . بازرس نباید بگه من دارم میام که ! باید عین اجل معلق یهویی سر برسه ! اونوقت همین خانوم دیگه نمیگه تیروئیدم باد کرد این هوا  . خلاصه که سره من کلی داد و بیداد کرد ولی دمم گرم که انقدر حرصش دادم . با اینکه مقصر هم نبودم  (بر ذات بد لعنت )

برای یاس یه جفت کتونی و یه جفت پوتین خریدیم که هر دوشون خوشگلن . حالا بچه میگه فردا بپوشم ! باباش میگه نه بذار روز مراسم بپوش  منم این وسط ساکت می مونم تا فتنه ای به پا نشه !!!

+ یادم باشه یه کارمند بانک برای اینکه روز اول با رئیسش آشنا شه سوزن فرو میکنه به تنش اونم بدون اینکه باهاش شوی داشته باشه

+ و باز هم یادم باشه که ستون دروازه ی ما گاهی می تونه تکیه گاه یک سنگ باشه 

+ دو مورد قبل مربوط به خودمه ! نوشتم تا یادم نره 


  • سه شنبه ۸۹/۱۱/۱۹
  • ** آوا **

نظرات  (۱)

من دوست داشتم تا آنجا که انجام خواهم داد
درست همین جا. طرح جذاب است، مطالب نویسنده شما شیک است.
با این وجود، شما فرمان می دهید به خرید بیش از اینکه شما مایل به ارائه زیر است.

ناخوشایند بدون شک بعد از آن دقیقا همانطور که قبلا دیده اید دوباره آمده است
همان تقریبا اغلب در داخل مورد شما شما سپر این پیاده روی.
پاسخ ** آوا ** :
:))))))))))))))))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">