MeLoDiC

شیمی درمانی :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

شیمی درمانی

شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۴۷ ب.ظ

* یـه ماسک بهمون دادن که فیلترش هر سه ماه یکبار باید تعویض شه . وقتی گان می پوشیم بهمراه دستکش و ماسک و محافظ صورت شبیه فضا نوردها میشیم . داروهای شیمی درمانی رو باید در حضور بیمار و یا همراه آماده کنیم تا خیالشون راحت بشه که داروشون دزدیده نمیشه :( ببین چه افکار منحوسی دور و برمون هست . البته خیلیهاشون میگن ما همه جوره بهتون اطمینان داریم ولی باز انگشت شمار هستن اوناییکه میان چهار چشمی ما رو می پان که نکنه یه وقتی یه ویال رو به جیب بزنیم . خااااک عالم بر سر .... حالا هر کی که لایقشه .

مدیریت بیمارستان هم از اینکه این شک و شبهه ها ایجاد نشه کلا قانون گذاشته که دارو در نزد همراه و یا بیمار آماده شه . بعد تصور کنین ما مثل فضانوردا میشیم اونا باید یه گوشه بایستن و خیلی هواشون رو داشته باشیم یه ماسک ساده ی اضافه بدیم که دوبل ماسک بزنن . جالب ترش اینه که اکثرا شاکی میشن که چرا به ما از اون پوشش ها نمیدین که خودتون زدین ؟؟؟ 

اینبار که قرار بود فیلتر ماسک رو تعویض کنن بهمون گفتن بریم آزمایشگاه یه سری چکاپ روتین وار براتون انجام شه . خلاصه طلسم شکست و امروز رفتم نمونه خون دادم . بماند که کلی ازم خون کشیدن و چشمام بواقع سیاهی میرفت و حتی به خنده گفتم " بقول مریضا هر چی خون داشتیم کردین تو شیشه " !!! سعی کردم که به روی خودم نیارم که دارم ضعف میرم. تو شرایط جسمی فعلیم ، دستی دستی یک فنجان خون هم خودم تقدیمشون کردم :) 

یه وقتایی خیلی دلم میگیره . با اینکه عاشق شغلم هستم ولی واقعا حس میکنم دارم تو این شغل فدا میشم .  ذره ذره ی سلامتیم رو به خطر میندازم واسه کسایی که به بدترین درد قرن دچارن ! از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون دلواپس عوارض دارویی ام ! دارویی که خودشون هم میدونن نیازه هر سه ماه یکبار چکاپ شیم تا ببینن ماسکها جلوی استنشاق دارو رو میگیره یا نه . دقیقا حس موش آزمایشگاهی رو دارم . مخصوصا که طی یک ماهه گذاشته دو تا از بیمارهای فوتیمون از پرسنل درمان بودن که یکیشون پرستار بخش شیمی درمانی بود و هیچ سابقه ی بدخیمی خانوادگی نداشتن . هر چند بهمون حق شیمی درمانی میدن ولی این پولها هر چقدر هم که زیادباشه به نظرم ارزشی نداره . چون می دونیم که ژنتیکمون در حال تاثیرگیری از این داروهاست . مثل رادیولوژیستی که دائما در حال جذبه اشعه ی ایکس باشه و بهش حق اشعه بدن ! مطمئنا سلامتش در خطره و این پولها هر چقدر هم که باشه باز نمی ارزه ... 

# التماس دعا :)

  • شنبه ۹۶/۰۳/۲۷
  • ** آوا **

نظرات  (۱۰)

  • یاسمین پرنده ی سفید
  • سلام
    قبل از هرچیزی عذر می خوام که کامنتم مربوط به پستت نیست!
    من به عنوان یکی از بچه های رادیوبلاگیها, شخصا دوست دارم دعوتت کنم که تو فراخوان "خبرنگارشو" ی رادیو شرکت کنی.

    اگه دوست داشتی پست آخرم رو که در مورد همین موضوعه بخون.
    تابستون خوب و خوشی رو برات آرزو می کنم :)
    دوستات رو هم دعوت کن لطفا :)
    ممنونم :)
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام یاسمین عزیز . ممنون از توجه ت . واقعیتش علیرغم تلاشم برای سوژه یابی شدیدا بر این باورم که با سر رفتم تو در ! هیچی دقیقا هیچی پیدا نکردم جز همون یه موردی که براتون ارسال کردم . حالا نمی دونم باید ایده ی خودم رو در مورد سوژه ی مورد نظر هم بیان کنم تا سلولهای خاکستری دوستان همیشه در صحنه ی رادیو بلاگیها خودشون سوژه سازی هم میکنن!!! 

    تنتون سلامت
    پاسخ ** آوا ** :
    ممنون از شما . 
    سلوووم بانو آوا

    خوبین؟

    شیرینی نمیخاین بدین عایا؟؟؟.ماشینو عرض میکنم..!!

    عاشششققق 206 ام. البته رنگ سفید.

    ای ای....بعضی شغلا بازی با جونه.پرستاری هم انصافن شغل سختیه.هر کسی نمیتونه از پسش بر بیاد.

    ولی یه نکته خوب اینه که شما عاشققق رشتتونید .خیلی جاها خیلی آدما به اجبار سر کار میرن  شغلی که واقعا ازش متنفرن ولی مجبورن .

    براتون آرزوی سلامتی وتندرستی میکنم .کمی محل کار مراقب باشین.

    شیرینی هم یادتون نره.خخخخ

    پاسخ ** آوا ** :
    به به سلام اقا جواد . خوبین ؟؟؟ 
    شیرینی هم میدیم چشم ! 
    منم رنگ سفیدش رو دوست داشتم ولی چون صفر نگرفتم واسه همین تقریبا سلیقه م در رنگ مورد علاقه یخ زد و و این چنین شد که این چنین شد ! 
    بله من شغلم رو دوست دارم البته این دلیل نمیشه که گاهی حس کنم شاید بهتر بود در شغل دیگه ای مشغول بودم . اونم فقط واسه شرایط گند کاریه که گاها پیش میاد و لاغیر . 
    ان شالله همیشه سلامت باشید
    پاسخ ** آوا ** :
    ممنون از لطف شما . 
    وای چقدر سخت. امیدوارم همیشه در سلامت کامل باشی عزیزم و از شغلت لذت ببری
    پاسخ ** آوا ** :
    ممنون دوست عزیزم . آره به این چیزها اگه بخوام خیلی فکر کنم دیوونه میشم . 
    سلام 
    اوا جون دقیقا درک می کنم این قضیه رو یک روز یک مریض و همراهیشون اومدن کلی به من فش و بد و بی راه گفتن  که اره من از مواد مصرفیشون کم کردم هرچه هم قسم و ایه که والله بلا من جلوی خودتون مواد رو از جعبه در اوردم و تزریق کردیم باز هم باورشون نمی شد 
    چی بگم عزیزم مراقب خودت باش 
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام عزیزم . 
    آره خب متاسفانه پیش میاد .همین دو شب قبل یکی از بیمارها نرس کال رو زد رفتیم بالا سرش میگه متادون شخصی رو دو برابر خوردم حالا سرگیجه دارم تو رو خدا یه کاری کنین دفعش کنم زودتر :) خلاصه که باهاش فیلم و سریال داشتیم .  
    پرستاری شغل خیلییی سخت و طاقت فرساییه. قبول دارم که یه عده از پرستارا کم کاری میکنن و وارد نیستن که اونم دلایل زیادی میتونه داشته باشه ولی در کل پرستاری شغل سختیه و برای تویی که میدونم چقدر مسیولیت پذیر هستی و وجدان کاری داری سخت ترم میشه...خدا قوت:)
    پاسخ ** آوا ** :
    مریمی جان همیشه در تمامی مشاغل افراد مختلف با حس مسئولیت پذیری متفاوت مشغولن . پرستاری هم مثل باقی شغلها توش همه جوره هست . انشالله که همه ی افراد با مسئولیت بالا کار کنن تا علاوه بر اسایش وجدانشون جامعه هم به سمت پیشرفت و بهروزی بره . 
    من شب و روز دارم دعا میکنم ای خدا یعنی میشه من امسال پرستاری قبول بشم؟ ای خدا تو رو خدا من پرستاری قبول بشم :) :)
    خدا قوت به شما 💪💪
    اینطوری که تعریف کردی مثلا اونا فکر کنن ما دزدیدم (چطوری خودمو با پرستارا جمع بستم 😉) خب خیلی دل آدم شکسته میشه
    انگار به وجدان آدم توهین میشه :(
    بخش شیمی درمانی که خیلی سخت :( راه نداره بخشتو تغییر بدی؟ 
    واقعا آدم استرس میگیره تو این بخش 
    میگه همه چی پیشکش فقط جانم سلامت 
    یه اتفاقاتی دور و برم میفته که همه ش میگم خدایا صد هزار مرتبه شکرت سالم هستم 



    پاسخ ** آوا ** :
    پرستاری خوبه ها ! ولی اونم سختی های خاص خودش رو داره . یه موردش مثلا اینکه این همه زحمت میکشی به چشم خیلی ها نمیاد . یا مثلا پزشک میاد در کمتر از یک دقیقه دستورش رو می نویسه و میره و 24 ساعته پرستاره که با بیمار سر و کله میزنه ولی نهایتش می بینی هیچ کدومش از زحماتش به چشم نمیاد تازه تو روت میزنن و میگن درامد شما از جیب ماست . انگاری مثلا من نشستن تو خونه اونا حساب بانکیم رو سر ماه شارژ میکنن . نمی دونم چرا متوجه نیستن که حقوق ما هم واسه زحماتیه که میکشیم . حالا همه ی این ها به کنار ! وقتی نصف شبی می بینی بیمار دستت رو میگیره و با همه ی وجودش برای سعادت دعا میکنه همه ی این جنبه های سختش فراموش میشه . 
    متاسفانه یه سریا دقیقا طوری برخورد میکنن انگاری ما بازار سیاه داروی ناصر خسرو رو دایر کردیم و تغذیه میکنیم . :) 
    تغییر بخش با اوکی مترون ِ بیمارستانه . متاسفانه بخش ما هم از اون بخشهاست که تنها راه فرار از این بخش بارداریه ! یا استعفاء :))))) مسلما امکان جابجایی بدون مورد ذکر شده برام میسر نیست .
    سلامتی برترین نعمت خداست که متاسفانه خیلی از ماها تا درگیر از دست دادنش نشیم قدرش رو نمی دونیم . 
    وای چقدربدددددد .بلا از همتون دور.
    پاسخ ** آوا ** :
    الهــــــــــــــــــــی آمین . 
    واقعا فکر می کنن می دزدین؟😮
    یعنی چون پولدارن هر فکری دلشون بخواد باید بکنن؟ یا داروها گرون و نایابه؟ 
    در ضمن بخشتو عوض کردی؟
    منم تنبلیم میشه برم چکاپ کلا نرفتم :( 

    پاسخ ** آوا ** :
    نمی دونم چی فکر میکنن خدا میدونه و بس . داروها گرونه و به سختی گیر میاد میترسن ما بگیریم بفروشیم . میگم که افکار منحوسن. نحس و ناپاک . نه بخشم عوض نشده همونیه که میرفتم. 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">