MeLoDiC

آوا پرستار سخت گیر :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

آوا پرستار سخت گیر

چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۰۴ ب.ظ

* چـند روز قبل با یکی از همکارا بحثم شد . البته اصولا من تو حیطه ی کاری اهل بحث کردن نیستم . دوست ندارم جو کاری متشنج شه . اون روز هم در واقع همکار کوتاه نمیومد ... از اون روز به این ور بدون انگیزه وارد بخش میشم . از نظر چندتا از همکارا من پرستار سخت گیری هستم که موقع تحویل گرفتن بیمار از نرس قبلی همه چیز رو چک میکنم و اگه موردی باشه متذکر میشم و سرسری از کوتاهی و اهمالشون نمیگذرم ... در عین حال اهل زیرآب زنی نیستم . هر چی باشه به خوده طرف میگم و تا بحال نشده بیام مثلا پیش مسئول شیفت خودمون یا هدنرسمون بگم فلانی این کارو کرد و این کار رو نکرد ... واقعیت اینه که عقیده م بر اینه وقتی میشه موضوعی رو دو نفره حل و فصلش کرد دلیلی نداره سومین نفر هم وارد ماجرا شه . به هزاران دلیل . ولی ظاهرا من اشتباه میکردم هر چند هنوزم باز بر همین عقیده م . 

خیلی راحت جلوی جمع بهم میگه فلانی و فلانی و فلانی رفتیم به هدنرس گفتیم که تو خیلی بد تحویل میگیری ! گفتم وقتی بدون نقص تحویل میدم هیچ ایرادی نیست که بهم بگیرین ، بی شک تو کارم دقیقم و این دقیق بودنم باعث میشه همیشه ده دقیقه تا یکربع زودتر از شروع ساعت کاریم بیام تو بخش تا از شما هم دقیق تحویل بگیرم . 

حالا مشکل چی بود ؟! چند شیفت قبلترش که رفتم تو بخش بعد از اینکه بیمارهای خودم رو از نرس عصرکار تحویل گرفتم این همکارمون بهم گفت آوا بیمارهای منو به جای خانم ع ( همکار شب کارمون) تحویل میگیری منم زودتر برم رختکن ؟ گفتم باشه . و رفتیم سمت اتاقهای ایشون ( در واقع همین قبول کردنم اشتباه بود باید میگفتم هنوز ساعت کاریتون تموم نشده بمون تا خانم ع خودشون بیاد ) . وارد که شدیم دیدم مریض رگش بمبه شده ( سرم یا شایدمم دارو زیر پوست نشت کرده بود و دستش متورم بود ). گفتم این رگ بمبه ست . اصرار که نه نیست ایناهاش فری میره . گفتم عزیزم این رگ بمبه ست وقتی دیدم اصرار داره که مشکلی نیست گفتم پس لطفا بمون به نرس خودش تحویل بده .  

اینبار اومد وسیله ی رگ گیری رو برد و مجدد رگ گیری کرد . اونروز گذشت و چند روز بعد دیدم از اینور و اونور میشنوم که میگن یه سری بچه ها رو اخره شیفت نگه میدارن که رگ بمبه ست . فهمیدم منظورشون منم . چند روزی تحمل کردم ولی دیدم نه یه جورایی واسه من جبهه گرفتن . همکار رو کشیدم کنار گفتم فلانی مگه نرس شب کار اون بیمار من بودم ؟ گفت نه ! گفتم اشتباه کردم اومدم ازت تحویل بگیرم که زودتر بری ؟ چیزی نگفت . گفتم اینکه رگ بیمار بمبه بوده و گفتم من این بیمار رو تحویل نمیگیرم اشتباه کردم ؟؟؟ گفت خب یه رگ گیری بود چی میشد خانم ع میگرفت ؟!؟!؟! گفتم واسه همین گفتم به خودش تحویل بده . آخرش شد صدای فریاد چندین نفر که همه شاکی هستن تو خیلی سخت تحویل میگیری ! گفتم من تو کارم دقیقم و انتظار دارم بقیه هم به من دقیق تحویل بدن . ضمن اینکه از وقت خودم میزنم زود میام تو بخش ... جار و جنجال راه انداخت و چند بار بلند بلند داد کشید که همه میگن تو بد تحویل میگیری همه میگن . حتی به خانم ف ( هدنرس) هم گفتیم تو خیلی بد تحویل میگیری ... 

چه میدونم والا . از یه طرف همیشه خوشحالن که آخ جون امشب باید به آوا تحویل بدیم چون زود میاد ما به سرویس میرسیم . ولی از طرفی تبشون میگیره میخوان بهم تحویل بدن . صبح میان اول از همه از من می پرسن آوا کدوم قسمت بخشی و خوشحالن که میخوان از من تحویل بگیرن چون مطمئنن همه ی کارها ردیفه . نه رگ خراب ، نه سرم و میکروست شلخته و تاریخ گذشته و کثیف . نه پرونده ی نامرتب . نه کارت دارویی ناقص . نه کمبود دارویی ... و از همه مهمتر روی خوش بیماری که از نرس شبش کاملا راضیه و اعتراضی از هیچ مشکلی نداره ... هیچی ! همه چی میزون و فقط باید از روی کارت دارویی داروها رو بچینن و خیلی هنر کنن خودشون رو به بیمار معرفی کنن . اونوقت من چیم از اونا کمتره که اول شیفت باید کم کاری اونارو جوابگو باشم ؟؟؟ 

موندم اینا رفتن به هدنرس مثلا چی گفتن ؟؟؟ گفتن آوا به میکروست خونی ایراد میگیره ؟؟؟ یا از اینکه به درد بیمار اهمیت ندادم ، آوا شاکی شده که چرا مخدر نگرفتی بزنی وقتی دستور پزشک داره ، تا بیمار حالا بگه چهار ساعته درد دارم کسی اهمیت نمیده ؟؟ یا چرا رگ مریض فلبیت یا بمبه ست یا شاید حتی تاریخ گذشته ؟؟؟ چرا بیماری که باید تو 24 ساعت سه لیتر سرم بگیره یه سرم یک لیتری که طی شش  هفت ساعت شیفت عصر حتی یه قطره ش نرفته بالا سرش باقی مونده و انتظار دارن که آوا در مدت یکساعت باقی مونده از هشت ساعت این سرم رو یه کله شوت کنه تو رگ مریض ؟؟؟ خب مشخصه که بهش میگم این حجم سرم یهویی به قلب بیمار فشار میاره بلکه سری بعد حواسش باشه تو زمان خودش تزریق کنه نه یهویی  ... یا مثلا کیسه خون بیماری که افت هموگلوبین داشته مونده تو یخدون و یادشون رفته به بیمار تزریق کنن و من مجبور شم عودت بدم به بانک خون تا دوباره یک واحد پکسل جدید برامون آماده کنن ؟؟؟ ( این در حالیه که هم خسارت مالی زدن هم جسمی ) ، یا اینکه انسولین رو اشتباها به یه بیمار کناری تزریق کنن و اول شیفت ما یه بیمار هیپو تحویل بگیریم که وقتی قندش رو چک میکنم میبینم 50 ست ... و بیمار تخت بغلی که انسولین بهش تزریق نشده قندش انقدر بالاست که دستگاه ارور بده و بعد آزمایشگاه ثبت کنه 560 مثلا !!! واقعا رفتن به هد نرس گفتن چه گندی میزنن که آوا [صرفا] بهشون تذکر میده ؟؟؟  

** قـرار بود یه آزمون ملی هموویژلانس ( مراقبت از فراورده های خونی ) بدیم به صورت آنلاین !!! دیروز اومدم خونه همه ی شرایط رو برای نشستن پای سیستم و تمرکز برای امتحان مهیا کردم ولی به محض شروع امتحان دیدم از همه طرف مورد الطاف مورچه ها قرار گرفتم . از یه طرف مورچه ها ، از طرفی زنگ در خونه [آخرشم نفهمیدم کی بود] ، کمی بعد تلفن خونه و پشت بندش گوشیم .... یعنی ملت انگاری همه زوم کرده بودن تا ببینن من کی  آنلاین امتحان دارم همون وقت مزاحمم شن . مورچه ها که دیگه هیچ !!! بعد از امتحان و کسب نمره ی قبولی :) تا یه ساعت مراسم سم پاشی داشتم و جارو کشیدن تا نعش مورچه ها جمع شه . البته قبل از اون مجبور شدم یه آنتی هیستامین بخورم تا بدنم از اون همه کهیر و التهاب خلاص شه . خلاصه که در شرایط بدی امتحان دادیم ... 

+ یه اعتراف تقلب گونه ! امروز جای یکی از همکارا امتحان دادم اونم قبول شد :) منکه صرفا حس یک شخص متقلب رو دارم ولی همکارمون حسش همچین به خوشحالی زیادی نزدیک بود :) 

+ کلا در هیچ زمینه ای مثل آوا نباشید لطفا ... اینجوری پشت سرتون زیادی حرف میزنن . 

# ممنون که با وجود طولانی بودن نوشته م همراهیم کردین و خوندین . 

  • چهارشنبه ۹۶/۰۲/۲۷
  • ** آوا **

نظرات  (۱۱)

سلام شما که کارتون رو دقیق و خوب انجام میدید پس مشکل از شما نیست نمیدونم چطوری شده که الان کار درست رو انجام میده دیگران علیه اش جبهه میگیرند
پاسخ ** آوا ** :
سلام عزیزم . من کارم رو همیشه با همه ی تلاشم سعی میکنم درست و دقیقا انجام بدم . به هیچ عنوان مشکل از من نیست . البته در این یه مورد ... شاید در شرایط دیگه منم سراپا پر از مشکل باشم ولی دقیقا در این مورد هیچ ایرادی به کارم نیست . 
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
***
فقط اصلا اون چیزی که تو فکر می کنی نیست نخندی تو ذوقت هم نخوره 
پاسخ ** آوا ** :
😑 خداییش چی نوشتی رفیق؟؟؟ عین خنگولا به حملات نگاه کردم و هیچی نفهمیدم ه یچ :-)))))
یا حضرت عباس! برای اون کت لبه :(
ولی عزیزم اگه نیخوای دلسوزی کنی برای خودت دلسوزی کن نمیگم درگیر شو هااا اشتباه نشه 
پاسخ ** آوا ** :
متاسفانه گاهی خطاهاشون واقعا قابل چشم پوشی نیست . البته قضیه ی اون کت لبیه توسط پزشک معالج برملا شد . چون به محض اینکه اول شیفت بهش اطلاع دادیم کلی پشت تلفن غُر زد که این بیمار تا زمانی که تو کت لب بود خوب بود . هر چی شده تو بخش شده . حقشم داشته البته . فرداشم اومد تو بخش کلی سر و صدا کرد :) نیاز به فاش کردن قضیه و گزارش توسط من نبود . خود به خود فهمیدن . 
ولی همین دیشب اتفاقی افتاد که باعث شد اولین استارتم رو برای همچین تصمیمی بزنم . و البته زدم :) 
چقدر راحت وجدان یه سری ها خودشو میزنه به کوچه علی چپ :/ 

و چقدررر من کوچولو به دوست بودن با آوا افتخار کردم 😁😊😊 کاش همه ی پرستارها به مسیولیت پذیری تو بودن❤
پاسخ ** آوا ** :
دقیقا . واقعا وجدان بیدار ندارن .خفته ست بی صاحات . میل بیدار شدن هم نداره . 
ایکاش واقعا خوب باشیم . همه ی ما پرستارها . البته این به معنای خوب و عالی بودن خودم نیست . حداقلش اینه که با وجدان کارام رو انجام میدم و کاری به این ندارم بقیه چی میگن . 
اِ اِ من کی اینجا لینک شدم :دی
پاسخ ** آوا ** :
خیلی وقته :)))) 
یه جورایی از همون اوایل که اومدم بیان . 
کارتون بسیار حساس و در عین حال ارزشمنده
سعی کنید با هدنرس در ارتباط باشید و این موارد رو دائما به اطلاعش برسونید حتی مسئول بالاتر
به حرف آدمهای ضعیف هم توجهی نکنید
موفق باشید
پاسخ ** آوا ** :
دقیقا . حساس بودن شغلمون در رابطه با جون انسانه . بعضیا نمیفهمن چقدر مسئولن. متاسفانه ما هم اسیر روابط با دوستانیم و خیلی وقتها واسه همین دوستیها گندشون رو میپوشونیم که حالا نتیجه ش میشه همین طلبکار شدن همکارا.....‌ تصمیم گرفتم از این به بعد خطاهاشون رو گزارش کنم حالا که بده شده حداقلش شاید گزارش دادنم کمکی به مسئولیت پذیری بیشترشون باشه 
تو روش خودت رو برو آوا جون، همین که مریض ازت راضیه یعنی کارت رو خوب انجام دادی، کاش همکارات هم یاد میگرفتن بنا به مسئولیت و وظیفه ای که دارن گاهی همین سهل انگاریشون چقدر میتونه زیان بار باشه...
مبادا دلسردت کنن :*
پاسخ ** آوا ** :
نه قربونت برم. من از حس مسئولیت پذیریم هیچ کم نمیشه . دوست ندارم دیگه باهاش رو در رو شم. همین امشب یکیشون سوتی بدی داده مدرک رو نگه داشتم تا صبح وقتی سرپرستار میاد بهش بگم. بگم بقول اونا من اگه گیر میدم یا بد(سخت) تحویل میگیرم واسه این بی دقتیاشونه. همین امشب برداشته تو سرم قندی پتاسیم و منیزیم و لازیکس ریخته جای سرم نمکی وصل کرده به بیمار دیابتی. سرم قندی همینجوریش واسه مواقعیه که مریض افت قند داره یا اینکه بدون سابقه ی دیابته و نیاز داره یه مدت غذا نخوره. نه واسه بیمار دیابتی .... خدا رحم کرد اول شیفتی متوجه شدم. علت اشتباه هم برچسب آبی سرم بوده که شباهت زیادی به سرم هاف سالین داره. یعنی دست برده یه سرم با برچسب آبی برداشته اصلا نگاه نکرده که چی برداشته 😑😑😑😑 نمیفهمیدم قند خون بیمار خیلی راحت میرفت بالای چهارصد 
سلام اوا جون 
دردت مشابه درد من هست 
نمی دونم چرا کسی که دقیق کار می کنه همیشه کاسه کوزه ها سرش می شکنه و بقیه که اهمال کاریشون زیاده سوگلی هستن و چقدر برات می زنن 
بخصوص اگه محیط کاریت خانمها باشن نمی دونم چرا به مریض پایبند نیستن 
دلم میسوزه و دلسوزیم همیشه کار دستم داده و فکر کنم اشتباه هست نباید زیاد حس مسوئلیت بیش از حد داشته باشیم 
چی بگم درد بی درمون خودم بود خدا قوت عزیزم تو کارت رو بکن خدا ازت راضی باشه بی خیال ادمهای حسود باش
پاسخ ** آوا ** :
سلام عزیزم. من کاری به حرف و حدیثها ندارم. همون افراد حسود نذاشتن حالا سوپدوایزر باشم 😃😃😃😃 البته من به بالاتر از سرپروایزری فکر میکنم خخخخخخخخ تا این حد آمال م دسته بالاست . 
همیشه میگم تو کارم باید طوری باشم که وقتی میرم خونه با وجدان رااااااحت سرم رو بزارم رو بلاش و بخوابم‌. هر چند در این شرایط وجود وجدان مهمترین نکته ست که اگه اونا داشتن کار به این همه حرف نمی کشید . 
من اگه یک روز به قدرت برسم اولین کاری که میکنم یک کلت بر میدارم میام اینایی که گفتی رو میذارم کنار دیوار قانون کلت رو روشون اجرا میکنم که بشن الگو برای دیگر پرستارای این مملکت که با جون ملت به این راحتی بازی نکنن! :|
پاسخ ** آوا ** :
اقا گل آیا میشه دوره ی بعدی کاندیدای ریاست جمهوری شی !؟ قول میدم خودم برات کلی رای جمع کنم به شرطی که پای حرفا و قولات بمونی . باشه ؟؟؟؟ قبول ؟؟؟؟ 
پرستار ها _ بجز یه عده شون _ چیزی از فرشته ها کم ندارن .
خدا حفظتون کنه❤🍃⚘ 
پاسخ ** آوا ** :
حالا فرشته که نه ولی خب زحمتکشیم . کلی بیماری به جونمون میاد تا تسکین درد بیماران باشیم . همین من با اوتیت خارجی ( عفونت گوش) این چند روز پدرم در اومد ....... 
دخترم ما که از کسانی که سخت گیر در تحویل گیرین فقط می ترسیم ولاغیر برام جالبه که برن بگن به هدنرس. چون معمولا هدنرسها طرف سخت گیری رو بیشتر می پسندند. نمونه هایی که گفتی کاملا افتضاحه یک بار دو بار بدون اسم بری آمار بدی به هدنرس احتمالا جمع کنن خودشونو 
 بعدش هم برای چنین آدمایی امتحان هم میدی!!! بعدش هم زودتر میدی خوب می کنی ولی جرا زودتر بری تحویل بگیری؟ برو بخش رو چک کن رگ ها رو کلا چک کن که خوش خوشانشون نباشه زود اومدی زود در برن 
راستش منم کسیو ببینم زود اومده هوسم میکنه زود بدم و برم رگ گیری آخر شیفت هم ضد حاله ولی هیچ کدوم منطقی نیست که شما برعهده بگیری 
پاسخ ** آوا ** :
مشکل اینه که اینا در درونشون ازم میترسن ولی چون من فقط بهشون گوشزد میکنم بهم علاقه هم دارن . ضد حال نخوردن . باور کن اگه مریض خودم باشه اصلا با یه تذکر معمولی فیصله میدم ولی اون بیمار برای کس دیگه ای بود من نمی تونستم اون بیمار رو به اون شکل تحویل نرس خودش بدم اول هر شیفت هم که میدونی کلی کار برای انجام دادن هست . یعنی برای اولین بار بود که به یه نفر گفتم من این بیمار رو به این شکل تحویل نمیگیرم . اتفاقا مسئول شیفتمون گفت اشتباه از خودتونه که یا سخت گیری نمیکنین و اینکه چند بار مجبورشون کنین که کار رو درست تموم کنن دیگه تکرار نمیکنن و حداقلش به هدنرس گزارش بدین . بدبختی ما اینه که ما از سر دلسوزی دو جانبه می سوزیم . هم دلم برای بیمار می سوزه و هم دوست ندارم دل همکار ازم برنجه . من که اینجوری م .ولی با این وجود بیمار برام در اولویته ، در هررررررررررر شرایطی . 
رگ گیری اخره شیفت ضد حاله ولی میتونه به اخره شیفت نکشه . اون بمبه ای که من دیدم کم کم 70 - 80 سی سی سرم زیر جلد رفته بود . نیست که بنده خدا پیرزن هم بود سرم رو فری هم میکردی همچین میرفت که انگار تو کیسه ی هوا انفوزیون میشه  ... خیلی دلم سوخت . درد هم نداشتا ولی تا چند روز دستش ورم داشت . بعدش هم کمی اکیموز . خداییش این انصاف نیست . بخدا همچین سهل انگاریاست که قشر زحمتکش پرستار رو بد نام کرده اکثرا اعتراض میکنن که پرستارا مگه چیکار میکنن دو تا امپول میزننو تمام . خودمون به شغل خودمون بد کردیم . 
اتفاقا من زود میرم که همه چیز رو چک کنم . نمیزارم زود برن . نهایتش اینه که بموقع میرن . اگه به وقت شروع ساعت کاری خودم داخل بخش برم  نمیتونم تا این حد دقیق ازشون تحویل بگیرم . 
تو شیفت صبح چند نفری هستن که وقتی میدونن فردا صبح قراره از من تحویل بگیرن از قبل خودشون اطلاع میدن که فلانی تو بزار برو . من حتی در همچین شرایطی هم نمیذارم برم می مونم یا به خودشون یا اگه خیلی دیر کنن به یکی از همکارای همشیفت تحویل میدم و میرم . 
این همکاری که جاش امتحان دادم هم شیفتی خودمه که خیلی هم خانومه ودوسش دارم :)))) پای گناه تقلب وایستادم اونم واسه دوستی که عزیزه . 
تازه اینو یادم رفت ! بیماری که از کت لب تحویل گرفتن بدون اینکه پانکچرش رو چک کنن با همون دو تا کیسه شن اوردنش بخش . یه بار نکردن چسب پانسمان رو باز کنن ببینن اون زیر چه خبره . وقت تحویل شیفت بهم میگه دو ساعت دیگه کیسه شن رو بردارین تا صبح استراحت مطلق . میگم هماتوم اکیموز خونریزی چیزی نداشته میگه نه . نبض دورسال پاش رو چک کردم دیدم ضعیففففففف میزنه پای راستشم سردتر از پای چپ . جلوی چشمش چسب رو باز کردم دیدم ای وااااااای یه هماتوم اساسی . شاید باورت نشه در عرض نیم ساعت فرستادیمش اتاق عمل واسه تخلیه هماتوم . اینجور خطاهایی دارن بعد میگن تو سخت تحویل میگیری . میگه من چک کردم ولی هم همراه و هم مریض میگفتن اصلا سمت ما نیومد فقط یه فشار گرفت و یه سرم وصل کرد همین . چقدر حرف داشتم من .
اینکه پرستار درباره ی اعتراضات همکاران به من چیزی نگفته یعنی حرفشون بی اساس بوده وگرنه بی شک بهم اشاره ای میکرد . ضمن اینکه این ماه هم تو واریزیهام باز تشویقی داشتم :دی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">