MeLoDiC

ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی .. :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی ..

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۳۵ ب.ظ
و اما شعر دوستان و همراهان عزیز :) 


 

شعر آقا یزدان عزیز همشهری بی نظیرم لبخند

ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
سوز سرمای زمستان" توحاشا نکنی

تن تبدار در این فصل" اگر گُل کرده
به سیاحت هوس جنگل و دریا نکنی

روی خوش از من ِ مسکین چوبدیده باران
برف هم گشته فزون" وِل وِله برپا نکنی

بهر باران همه شب ذکر و دعا میکردی
برف طوری شده مهمان که تمنّا نکنی

همه دشت کفن پوش شدن در این شهر
سفر از بهر تماشا سوی صحرا نکنی

وه چه ابیات وزینی شده پیدا در شعر
شاعری گمشده آوا" تو پیدا نکنی

برف و شیره که دراین فصل خوراک همه شد
توی سرما هوس" مُرغ و ُمسّما نکنی

هر که ابیات مرا خوانده" حواسش باشد
نسروده منو معنا " و تماشا نکنی

یک تلنگر تو بمغزت بزن ای دوست بگو
در همین دَم بسُرای"امروز و فردا نکنی

هر چه جاری زلبت گشت همان را بنویس
مثل آوا" توی سرما" منو دعوا نکنی

تو مپندار که حافظ بشَوی یا خّیام
دانش خُفته خود را" شکوفا نکنی

زیر لب زمزمه ای مثل دعا نجوا کن
منو ارشاد "  توّللا و تبّرا نکنی

 وزن و هر قافیه و نظم مُهّیا باشد
داستان الکی"صُغری و کُبری نکنی

همره ما که شدی همقدم ما هم شو
 شعر ما را"بله جانا زشت و زیبا نکنی

کلام آوا : مثل همیشه هنرمندانه همراهیم کردین . سپاس گزارم .

ببخشید بدون اجازه تون عکستون رو اینجا گذاشتم زبان درازی



 ابیات زیبای شادی عزیزم ، بانوی شیرازی لبخند

ای که در کشتنِ ما هیچ مدارا نکنی

بکشی و بروی زنــــده و احیا نکنی
 
همچو صیادی و من آهویی در دامْ اسیر
بی مروت کمــــی آهسته گلویم را گیر
 
کمی آهسته مـــــرا آب بده حوصله کن
گــر که رامت نشدم داد بزن وِل وِله کن
 
از زمین و من و دنیا و خــدا هم گله کن
بعد از آن مست بشو ساز بزن هِلهله کن
 
صبر کن کاسه ی صبر من و تو پُر بشود
آب و نان همـــــــه ی واقعه آجر بشود
 
صبر کن خسته شوم ‌چشم بدوزم به رخت
ز جهـان رسته شوم چشم بدوزم به رخت
 
اشک ها را بنشـانم به ضریحِ نگهت
و دو زانـــو بنشینم به درِ بارگهت
 
سر خود خم کنم و دست به زانو بنهم 
دستِ دیگر  چو کمان بر کمرِ او بنهم
 
خنده ای تلــخ نشیند به لبم دم نزنم
جیغ و شیون نکنم قافیه بر هم نزنم
 
لبه ی تیغ ببوســم وَ نشینم در خاک
نکنم ناله نخواهم که شود او غمناک
 
بوســه بر تیغ زنم چون که شده یاورِ او
همرهم با همه کس هر که شده باورِ او
 
و گنـــاهِ دل و من هست به قدرِ دریا
که به پای دلش یک عمر زدم من درجا
 
تو نگـــــو قاتلی ای وای مبادا که تو را
قل و زنجیری و...ای وای مبادا که تو را
 
همه ی واقعه را فی المثل و حادثه گو
قصه ی کشتنِ ما را ز ســـرِ کینه مگو
 
تو بگو حادثه بود و غرضی نیست به کار
کینه و بخل نبودش که کنم حالـــش زار
 
ز سرِ ظلم و جفا آهوی خود را نکُشم
من بترسم ز خدا آهوی خود را نکُشم
 
که مبادا بدهد حکــــم که قاتل هستی
قصی القلبی و سویِ همه مایل هستی
 
تو بگو خون گلوشْ هست برایم چون شیر
شیرِ مادر که حلال است چرا پس تقصیر؟
 
ترسم از این بوَد آنگه که نباشم،تنها
کُنج ازلت بروی یار شــوی با غم ها
 
بکنی ناله ز فقـــــدانِ نگاری که برفت
شوی آواره ی آن دلبر و یاری که برفت
 
سر و جان را بدهم لیک بمانم نگران
بعدِ من وای خدایا چه کنندت دگران 
 
تو بیا جانِ دلم دست ز کشتن بردار
دست از دامنٍ جبر و ستمِ من بردار
 
بره آهوی توام دست به خنجر نبَری
اخمِ خود تیز نکـن گردنِ ما را نَدَری
 
تیــــــرِ مژگان بلندت نشود زهرِ جفا
دل و قلب و نفسم را نبُری سر ز قفا
 
در مسیرِ نگهت گم نکنی تاب و تبم
کمی آهسته مبادا برسد جان به لبم
 
و کلامـــت نشود خنجرِ تیزِ و دولبه
که کند تیزی خشمت به درونم غلبه
 
ای عجب دستِ تو،آن دست که بر گردنِ من
پیچکی بود به روی تن و پیراهـــــــنِ من
 
پا،همان پا که به پایم غمِ عالــم را خورد
که مرا نازکشان تا دلِ رویـــــا می برد
 
وای بر من تو همان عاشقِ تبدار منی
دلسِتان دلبــــــرِ من یارِ وفادارِ منی
 
کشته ای پیش تر از این،تو چــرا بی خبری؟
اینک انگار که خواهی ســـر و جان را بِبَری؟
 
تو بیا جان و تنم هیــــچ  ندارد قابل
ببر و صبر نکن سوی تو هستم مایل
 
گرهی خورد نگاهـــم دمِ آخر با تو
نیست انگار دگر فاصله ای هم تا تو...
 
کلام آوا : شادی عزیزم با همه ی وجودم ازت تقدیر و تشکر میکنم که بخشی از وقت کمت رو به ما دادی و حضورت قلب ما رو شاد کرد . 


اینم هنر آبجی روشنای عزیزم بانوی شهر پاکیها :)  بوسه

«ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی»
به گمانم تو نگاهی به دل ما نکنی
طعنه بر این دل بیتاب جگر پاره مزن
گر طبیبم نشدی یا که مداوا نکنی
ترسم آن روز بیاید که بمانی در خود
عشق دنبال تو باشد و تو پیدا نکنی
باور آنجا به دلی لانه کند ای بیدل
که تو در «بام ِ» دلت یاد «هواها» نکنی
با من از «رومی» و «زنگی» سخنی هیچ مگو
تا مگر «رومی ِ» من، «زنگی ِ» خود وا نکنی
به دو چشمان تو سوگند که باور دارم
بوسه ات را ز لب غیر تمنا نکنی
دل من با تو و آن خلوت راز است هنوز
کاش در راستی ام، این همه حاشا نکنی
عشق، پیدا و نهان، هر دو ذکاتی دارد
زلف یارت ندهی، مهر، سویدا نکنی
فارغ از غصه ی دلیار نباشی هرگز
محرم راز دلش باشی و رسوا نکنی
از همه داغ جهان، داغ همین است که من
سبب رنج تو باشم، تو هویدا نکنی
نازنیا به دلم چشمه ی اشکی دارم
گر بجوشد، هوس ساحل دریا نکنی
فی المثل، برف زمستان به دو دستم باشد
مرگم آن است که بر دست ِ دلم «ها» نکنی
دلخوشم، یار، مرا بس و خدایی که تو را
دل بی باک سپرده است که پروا نکنی
دردت ای یار به جانم، نفسم ارزانیت
نکند رحم بر این خسته ی شیدا نکنی

 
کلام آوا : روشنای عزیزم من در عجبم یک نوزاد یک هفته ای چطور می تونه این همه احساس در کلامش بگنجونه :) عزیزم ممنون بابت هنر زیبا و ممنون از اینکه هستی تا دل منم به بودنت شاد بشه . باز هم تولدت رو تبریک میگم عزیزم


و اما آخرین نفر جناب جواد خان ِ عزیز ، هم استانی گُلمون  لبخند

  ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی 
   شب به شب تا به سحر فکری به حرفام نکنی

    

  من بگویم که همه دار و ندارم یه طرف

    بی وفا. باش تو کنارم  که محابا  نکنی

    

  گفته اند مرد کمی جربزه و همت داشت

   به خدا مرد کجا بود بیخود حاشا نکنی

 

       دِ اگه مرد وجود داشت کمی غیرت داشت

       ابرو از ته می گرفته که تماشا نکنی؟!

 

      عشق من از سر نفسم که نبود

      تو کجایی من کجایم حرف به حرفام نکنی

 

    به نظر عشق تو پول و تیپ و خوشیتپی بود..!!!

     خواهشا. بذل و بخشش به من اعطا نکنی ...

 

       سن اگر شد به نود حاصل دسترنج ماست

         به مثال باغبانی. کاشت برداشت نکنی

        بغض من از خویشتن خسته شده

        من برم فکری به حالم نکنی؟؟!!

       گرچه قلبم تا قیامت با توست

       دِ مگه سگ شعور داشت واق واق نکنی

         بخدا یه زندگی خواهم ساخت

              یاد  باشد که انگشت به دهانت نکنی

کلام آوا : آقا جواد ممنون بابت همراهیتون . خوشحالم که باز هم این دور همی سبب شد تا قدم بر دیدگان وبلاگمون بزارید . امیدوارم که باز همراه باشین . با تشکر از شما چشمک


به رسم مهمون نوازی نوبتی هم باشه نوبت ِ خودمه . ببخشید اگه وزنش کمی بهم ریخته ست ... 

ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی

تن به تقدیر ندهی ، بادیه دریا نکنی

سوی دلدار نباشی و فقط طالب جور

پس چرا بهر طرب خنده ی بیجا نکنی

یک به یک ترکه ی ظلم َت به تنم حد بستی

تیر مژگان سیاهت به دلم نقش بستی

دستهایم تو ببین ، سوی تو آواره شده

و زبانم همه با نام تو آوازه شده

بت و محبوب تو هستی ، ترانه همه تو

ساقی و می تو هستی ، بهانه همه تو

بی تو گر هم نفسی بود ، مرا چون زهر است

مرگ ِ بی تو ، مرا چون غزل و آهنگ است

گفته بودی که نیایی ، چون من غبطه خورم

روزه ی درد بگیرم و به دل غصه خورم

گویمت چون تو نباشی و مرا وا بنهی

همچو طفلان یتیم بی سر و سامان بنهی

شمع سوزان دلم شعله اش خامُش نشود

عشق تو در دل ما هیچ فرامُش نشود

جانب بادیه و ساحل دریا بنهم

عشق را در پس پستوی دلم جای دهم

یک بغل آه و فغان نزد خدایم ببرم

نه ! نه ! آه چرا ؟! دست دعا پیش برم

و بگویم که خدایا به سلامت دارش

آنکه اینک دل ما را به امانت دارش ...  

آوا

  • جمعه ۹۵/۱۱/۲۹
  • ** آوا **

نظرات  (۲۷)

سلام همشهری خوبی خاخر ؟؟ خخخ

اومدم بگم درو همی خونه  منه یادتون نره...

مکان وبلاگ بنده حقیر

زمان از همین الان

منتظر حضور سبزتان هستیم......

در پناه خدا
پاسخ ** آوا ** :
سلام اقا جواد. شکر خدا خوبم. شما خوبین؟ 
چشم خدمت میرسم. 
سلام به همگی و سلام ویژه به همراهان عزیز آوا خانومی گلم.سپاس که تحمل کردید و همراه شدید.الهی شادی و خنده نصیب همگی.
شعرهای دوستان همگی زیبا و باعث مباهات و افتخاره  که ذهن خلاقتون سر ذوق اومده.
یک عالمه فکر تو سرم هست واسه همیشگی شدن این مشاعره.
از همراهان عزیز و محترم هم دعوت میکنم همراه شن قول میدم همگی به هم کمک کنید تا پایاپای بشیم.
آوا جان سپاس عزیزم از میزبانیت و از پایه گذار این محفل ذوق و خلاقیت هم سپاس بیکران و مجدد.
سر همگی سلامت
پاسخ ** آوا ** :
سلام شادی عزیزم خوبی؟! 
تا وقتی که بتونم حتما استقبال خواهم کرد 
دست همگیتون درد نکنه .❤❤❤❤❤
سلام مجدد به صاحبخونه گل...
میگم این آقا یزدان چرا اینقدر شکسته نفسی میفرمایند. کاسه کوزه چیه آخه؟! خب اگه میخواین کاسه کوزه جمع کنین لااقل بیاین مشهد. آقا شما خود نمره ی بیستی. 
آوا جون بازم مرررسی از میهمان نوازیت عزیزم. 

پاسخ ** آوا ** :
سلام به خواهر عزیز و دوست داشتنی . نمیدونم والا. از خودشون بپرسین. جواب منو که ندادن 😃😃😃😃
خواهش مبکنم خواهر بازم از این کارا کنین 
سلااام. مرسی آوای عزیزم از مهمون نوازیت. همش به روز بودی و اصلا چشم انتظار تأیید کامنتامون نبودیم. تشکر ویژه ازت دارم. راستی من رنگ صورتی دوس دارم. مرسی که شعرمو صورتی نوشتی. (گل.گل.گل.قلب.بووس) راستی شعرتو عشق است خانم. راستی ... راستی شاعر داری میشی ها. جواد آقا هم همینطور. کم کم داره میشه اهل قلم. برای همه آرزوی موفقیت دارم. 
پاسخ ** آوا ** :
سلام روشناجونم ❤❤❤❤❤
سعی میکردم زود زود چک کنم البته یه دلیلش هم این بود که دوست داشتم زودتر شعراتون رو بخونم . دست همگیتون درد نکنه . خب خدارو شکر که رنگش به دلت نشست دیگه بضاعت من در همین حد بوده 😍😍😍😍😍

ای بابا شرمنده نکن روشنا . شاعر رو خوب اومدی خخخخخخخخ 
سلام علیکم همگی.

میبینم که  اختتامیه دورهمی افتاد کلبه من.

با کمال میل منتظر دوستان هستم.فقط ورودی یادتون نره ..نفری 2 تومن...زندگی خرج داره خب...خخخخخ

انشالله همیشه جمعمون همینجور جمع بمونه....اونایی که نیستن سریعتر برگردن به جمع.

دست آوا خانم از میزبانی درد نکنه...ولی خب انقدر بابت شکلک کامنتا حرص خوردم الان دارم از سی سی یو

 این کامنت رو مینویسم.....

شب همگی خووووووووووووووووووووووووووووش  ....[یه دنیا گل سرخ]
پاسخ ** آوا ** :
سلام آقا جواد . شبتون خوش 
بله ظاهرا اختتامیه ی این دوره قراره تو وبلاگ شما برگزار شه 😃 دور از جونتون . یعنی ایکون شکلک نداشتن انقدر اذیتتون میکنه؟! 

راستش منم با خوندن کامنت دوست عزیز خانم یا آقای آنالیز، شور و شعف خاصی بهم دست داد. چرا که احساس کردم سروده هامون با دقت و ظرافت خونده شده. آوای عزیزم اجازه میخوام اینجا از دوست بزرگوارت تشکر کنم بخاطر حسن نظرشون. 
پاسخ ** آوا ** :
بله ایشون خیلی لطف دارن . خواهش میکنم روشنای عزیزم . هر طور که راحتی :*****************
  • ♥ღஜ یزدان ♥ღஜ
  • سلام" همگی خسته نباشید"
    راستی ادم وقتی کاسه کوزه شو جمع میکنه کجا میره؟ لابد یا سمت دریا یا سمت بیابون اره؟؟؟
    خب من وقتی اینهمه خوش ذوق ها رو دیدم فکر کردم باید کاسه کوزه مو جمع کنم و برم بزنم به بیابون لااقل حافظ و سعدی که بماند شاید" راه کمال الملک  رو پیش بگیرم....
    اما گذشته از هر چیزی" ایولاه دارید مرسی روشنای عزیز مرسی شادی عزیز خوشحال شدم" تا اینجا از همتون جلوترم" چون من شدم 2  شماها تو ردیف بیست هستید..
    سپاس از اندیشه زیباتون که با ما شر  کردید.. مرررررررررسی ...
    همینطور تشکر ویژه از اوای عزیز" صد البته میزبان خوبی بودند"...
    در ضمن جواد جان خودتو اماده کن" خونه تو اب و جارو کن که مهمون داری"
    راستی کو شعرت پس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ زود باش دیر کردی..............................بای
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام آقا یزدان . خوبین ؟ سلامت باشین 
    دقیقا . البته اگه شمالی باشه گزینه های بیشتری داره . مثل کوه و جنگل . من خودم این دو تا رو ترجیح میدم :) 
    بله دوستان دست شعرای بزرگ رو از پشت قلاب کردن . 
    دست همگیتون درد نکنه . ممنون از حضور گرمتون . 
    ببخشید من متوجه ی منظورتون نشدم که نوشتین چون من شدم 2 شماها تو ردیف بیست هستین  . 2 یعنی چی ؟ 
    آقا جواد هم زحمت کشیدن و ابیات خودشون رو ارسال کردن و در وبلاگ درج شد. واقعا دست تک تکتون رو می بوسمت بابت اینکه احساس رو چشانی کردین و به شعرتون حس و حال زیبا دادین . چه طنز و چه شعر حسی . واقعا ممنونم . 
    روشنا خانم و شادی خانم  شعرتون عالیه عالی.....واقعا طبع شعری دارین....مرحبا بهتون .

    اقا یزدان که دیگه جز اوندسته ایه که باید کم کم شروع به نوشتن دیوان اشعار بکنه...

    چرا آیکن نداره...ای خداااا


    پاسخ ** آوا ** :
    دقیقا . لایک به کامنتتون . 
    راستی من از این تریبون اعلام کنم از اینکه نتونستم تو دور همی شاعرونه وبلاگ شادی خانم شرکت کنم  ازشون عذر میخام.همه سرشون شلوغه ولی خب من یه خرده مدیریت زمان ندارم مطمئنن دفعات بعد جبران میکنم حسابی...[آیکن عذر خواهی و صدها گل و شکوفه].....اوا خانم ما رو به چه روزی رسوندی دیگه باید به جای شکلک بنویسم چه آیکنی منظورمه.....ای خدااااااا.......

    خخخ

    بای
    پاسخ ** آوا ** :
    شادی جان این کامنت مختص شماست . 

    دیگه شما ببخشید تو رو خدا . بیانه دیگه . اجازه ی درج زردک در کامنتها رو نمیده ولی اگه دوست داشتین می تونین تصویر دلخواهتون رو در کامنت درج کنین . 
    مثل این 
    سلااااام به همشهری خودمون آوا خانوووم.خوبین خوشین؟
    من اصلا استعدادی تو شعر ندارم ولی بخاطر اینکه دوست دارم تو جمع باشم زمزمه های خودمو نوشتم.
    برگ سبزی است تحفه درویش...خخخخ...
    مجددا میگم چرا شکلک نداره................ای خدااا

      ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
      
    شب به شب تا به سحر فکری به حرفام نکنی

       

      من بگویم که همه دار و ندارم یه طرف

        بی وفا. باش تو کنارم  که محابا  نکنی

       

      گفته اند مرد کمی جربزه و همت داشت

       به خدا مرد کجا بود بیخود حاشا نکنی


           دِ اگه مرد وجود داشت کمی غیرت داشت

           ابرو از ته می گرفته که تماشا نکنی؟!


          عشق من از سر نفسم که نبود

          تو کجایی من کجایم حرف به حرفام نکنی


        به نظر عشق تو پول و تیپ و خوشیتپی بود..!!!

         خواهشا. بذل و بخشش به من اعطا نکنی ...


           سن اگر شد به نود حاصل دسترنج ماست

             به مثال باغبانی. کاشت برداشت نکنی

            بغض من از خویشتن خسته شده

            من برم فکری به حالم نکنی؟؟!!

           گرچه قلبم تا قیامت با توست

           دِ مگه سگ شعور داشت واق واق نکنی

             بخدا یه زندگی خواهم ساخت

                  یاد  باشد که انگشت به دهانت نکنی

     

     

     

    پاسخ ** آوا ** :
    سلام مجدد آقا جواد . بی صبرانه منتظر شما بودم . دست مریزاد . بقول آقا یزدان مهم حفظ کردن این جمع دوستانه ست و تلاش برای نگهداریش قشنگتر از شعر و شاعریه . شعرتون درج شد و منتظر بیت انتخابی شما هستیم 
    قربون آبجی آوای عزیزم. نوزاد خاصی هستم فکر کنم در آینده حافظ بشم. واااای.... شکلک میخوام خوب. الان نیشم تا بناگوش بازه. حالا تو چرا داری میخندی دختر؟ (قلب.قلب.قلب.قلب.گل.گل.گل.بوووس)
    مشاعره ی خوبیه همینطوری داره شعرم میاد. میشه بازم بسرایم؟ بازم تا بناگوش ....(((((:
    پاسخ ** آوا ** :
    فدای تو عزیزم 😍😍😍😍😍
     دیگه ببخشید من هیچ وقت میزبان خوبی نبودم الانم میبینی که شکلک ندارم تا بدم خدمتتون
    هر اندازه که دوست داری ادامه بده . خوشحالم میشم .
    الهی که همیشه بخندی عزیزمممممممممممم
    من نمیدونم شاعرا وقتی یه بیت شعر مینویسن دقیقا اون لحظه چه احساسی دارن اما من که حتی نمی تونم یک بیت شعر بنویسم با خوندن شعر های دوستان اشک شوق توی چشمام حلقه زد ،پُر از احساس لطیف و عالی 
    آدم توی بیت هاش غرق میشه و چندین بار برای خودش میخونه
    دلم میخواهد یه عالمه تشکر کنم از همه تون ، از به اشتراک گذاشتن احساس های فوق العاده تون ،تشکران فراوان 



    پاسخ ** آوا ** :
    منکه شاعر نیستم ولی همون چند خط رو که مینویسم دقیقا انگار یکی میگه و من تایپ میکنم و یا روی کاغذ مینویسم. گاهی حتی بدون نوشتن و ثبت کردن تو ذهنم میاد و میره. حالا شاید دوستان دیگه جواب دیگه ای داشته باشن ولی خب واسه من اون سه چهار بیت اینجوریاست 
    ممنون از حضورت
    ممنون عزیزم محفلمون رو باید حمایت کنیم و همراه باشیم همیشه.تک تکمون تا شمعش روشن بمونه.
    من ازت ممنونم میزبان گلم
    پاسخ ** آوا ** :
    فدایی داری آبجــــــــــــــــــــــــــــــــــــی مهربون :************
    سلااام آوا جونم. خوبی؟ اینم شعر ناقابل من. دیگه ببخشین اگه طنز نیس. معمولا یه جوری میگم که تو دفترم ثبتش کنم. 

    «ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی»
    به گمانم تو نگاهی به دل ما نکنی

    طعنه بر این دل بیتاب جگر پاره مزن
    گر طبیبم نشدی یا که مداوا نکنی

    ترسم آن روز بیاید که بمانی در خود
    عشق دنبال تو باشد و تو پیدا نکنی

    باور آنجا به دلی لانه کند ای بیدل
    که تو در «بام ِ» دلت یاد «هواها» نکنی

    با من از «رومی» و «زنگی» سخنی هیچ مگو
    تا مگر «رومی ِ» من، «زنگی ِ» خود وا نکنی

    به دو چشمان تو سوگند که باور دارم
    بوسه ات را ز لب غیر تمنا نکنی

    دل من با تو و آن خلوت راز است هنوز
    کاش در راستی ام، این همه حاشا نکنی

    عشق، پیدا و نهان، هر دو ذکاتی دارد
    زلف یارت ندهی، مهر، سویدا نکنی

    فارغ از غصه ی دلیار نباشی هرگز
    محرم راز دلش باشی و رسوا نکنی

    از همه داغ جهان، داغ همین است که من
    سبب رنج تو باشم، تو هویدا نکنی

    نازنیا به دلم چشمه ی اشکی دارم
    گر بجوشد، هوس ساحل دریا نکنی

    فی المثل، برف زمستان به دو دستم باشد
    مرگم آن است که بر دست ِ دلم «ها» نکنی

    دلخوشم، یار، مرا بس و خدایی که تو را
    دل بی باک سپرده است که پروا نکنی

    دردت ای یار به جانم، نفسم ارزانیت
    نکند رحم بر این خسته ی شیدا نکنی
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام خواهر مهربون و هنرمندم . عالی بود . حالا من باید چیکار کنم ؟ هی وای من :))))) 
    ممنون از اینکه وقت گذاشتی روشنای عزیزم . زیبا بود و لذت بردم .


    سلام و صد سلام به صاحب خانه و دوستان گرامی.
    عذر تاخیر بانو.واقعا شرایطش رو نداشتم.گفتم عذرخواهی کنم و شرکت نکنم دلم نیومد.حرمت دوستان و این مشاعره واجبه.
    شعر استاد عزیزم مثل همیشه تازه و زیبا بود.با کسب اجازه از ایشون،
    این هم تقدیمی بنده:


    ای که در کشتنِ ما هیچ مدارا نکنی
    بکشی و بروی زنــــده و احیا نکنی

    همچو صیادی و من آهویی در دامْ اسیر
    بی مروت کمــــی آهسته گلویم را گیر

    کمی آهسته مـــــرا آب بده حوصله کن
    گــر که رامت نشدم داد بزن وِل وِله کن

    از زمین و من و دنیا و خــدا هم گله کن
    بعد از آن مست بشو ساز بزن هِلهله کن

    صبر کن کاسه ی صبر من و تو پُر بشود
    آب و نان همـــــــه ی واقعه آجر بشود

    صبر کن خسته شوم ‌چشم بدوزم به رخت
    ز جهـان رسته شوم چشم بدوزم به رخت

    اشک ها را بنشـانم به ضریحِ نگهت
    و دو زانـــو بنشینم به درِ بارگهت

    سر خود خم کنم و دست به زانو بنهم 
    دستِ دیگر  چو کمان بر کمرِ او بنهم

    خنده ای تلــخ نشیند به لبم دم نزنم
    جیغ و شیون نکنم قافیه بر هم نزنم

    لبه ی تیغ ببوســم وَ نشینم در خاک
    نکنم ناله نخواهم که شود او غمناک

    بوســه بر تیغ زنم چون که شده یاورِ او
    همرهم با همه کس هر که شده باورِ او

    و گنـــاهِ دل و من هست به قدرِ دریا
    که به پای دلش یک عمر زدم من درجا

    تو نگـــــو قاتلی ای وای مبادا که تو را
    قل و زنجیری و...ای وای مبادا که تو را

    همه ی واقعه را فی المثل و حادثه گو
    قصه ی کشتنِ ما را ز ســـرِ کینه مگو

    تو بگو حادثه بود و غرضی نیست به کار
    کینه و بخل نبودش که کنم حالـــش زار

    ز سرِ ظلم و جفا آهوی خود را نکُشم
    من بترسم ز خدا آهوی خود را نکُشم

    که مبادا بدهد حکــــم که قاتل هستی
    قصی القلبی و سویِ همه مایل هستی

    تو بگو خون گلوشْ هست برایم چون شیر
    شیرِ مادر که حلال است چرا پس تقصیر؟

    ترسم از این بوَد آنگه که نباشم،تنها
    کُنج ازلت بروی یار شــوی با غم ها

    بکنی ناله ز فقـــــدانِ نگاری که برفت
    شوی آواره ی آن دلبر و یاری که برفت

    سر و جان را بدهم لیک بمانم نگران
    بعدِ من وای خدایا چه کنندت دگران 

    تو بیا جانِ دلم دست ز کشتن بردار
    دست از دامنٍ جبر و ستمِ من بردار

    بره آهوی توام دست به خنجر نبَری
    اخمِ خود تیز نکـن گردنِ ما را نَدَری

    تیــــــرِ مژگان بلندت نشود زهرِ جفا
    دل و قلب و نفسم را نبُری سر ز قفا

    در مسیرِ نگهت گم نکنی تاب و تبم
    کمی آهسته مبادا برسد جان به لبم

    و کلامـــت نشود خنجرِ تیزِ و دولبه
    که کند تیزی خشمت به درونم غلبه

    ای عجب دستِ تو،آن دست که بر گردنِ من
    پیچکی بود به روی تن و پیراهـــــــنِ من

    پا،همان پا که به پایم غمِ عالــم را خورد
    که مرا نازکشان تا دلِ رویـــــا می برد

    وای بر من تو همان عاشقِ تبدار منی
    دلسِتان دلبــــــرِ من یارِ وفادارِ منی

    کشته ای پیش تر از این،تو چــرا بی خبری؟
    اینک انگار که خواهی ســـر و جان را بِبَری؟

    تو بیا جان و تنم هیــــچ  ندارد قابل
    ببر و صبر نکن سوی تو هستم مایل

    گرهی خورد نگاهـــم دمِ آخر با تو
    نیست انگار دگر فاصله ای هم تا تو...
    پاسخ ** آوا ** :
    شادی عزیزم وقتی پیامت رو توی کانال دیدم که نوشتی از مجال بودنت کم شده گفتم لابد اینچا هم سر نزدی . ولی حالا می بینم که قدم رنجه کردی و من رو شرمنده ... انشالله که هر چی باعث این نبودنت هست خیر باشه . مرسی از اینکه با وجود ذیق وقت باز لایق دونستی و شرکت کردی . شعرت هم زیبا بود . مرسی از خواهری عزیزم :*******
    سلووووووووووووووووووووووم مجدد ... چرا شکلک نداره.....متن کامنتا رو میگم..نمیشه شکلک گذاشت..!!

    یه چیزایی به ذهنم میرسه نمیدونم میتونم رو کاغذ بیارم یا نه...

    راستی راجب به ادرس وبلاگ من لینکیدم وبتونو و  لینک کردن وبلاگ حقیر به اختیار شماست.هر چی باشه صاب خونه شمایین.

    فعلا در پناه خدا هم استانی
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام آقا جواد 
    اتفاقا اقا یزدان و روشناجان جزء اولین معترضین بودند و هستند که چرا اینجا شکلک نداره. نداره خب چیکار کنم؟! تقصیر من نیست ... شما بنویس ما خودمون شکلکش رو در میاریم 😂😂😂😂😂😂😂
    گفتم بهتون بگم و با اجازه تون باشه شاید خودتون تمایل نداشته باشین. از محبت شما هم بسی سپاس ... 
    هر زمان آماده بودین در خدمتم 
    سلام گلم. اومدم بگم هستم ولی یکم با تأخیر میام. سرم یکی دو روز شلوغه. اما دست پر میام. ایولا آقا یزدان عزیزمون. من از الان تسلییییم....
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام عزیزم. انشالله که خیر باشه. هر وقت تونستی قدمت روی چشام. مگه میدون جنگه ؟؟؟ 😃😃😃😃😃 اگه اینطوره پس من از همون اولش تسلیمممممممم
    سلوم ملکم به آوا خانم .هم استانی خودمون .خوبین خوشین؟

    خیلی خوبه اینجوری دور هم جمع میشین.والا.

    حالا شعرو..سخت تر نبود؟؟!!!!!!!

    فعلا با اجازه ....

    پاسخ ** آوا ** :
    سلام آقا جواد. خیلی خوش اومدین هم استانی . آدم دلگرم میشه وقتی میبینه دوستان همشهری و هم استانی داره. والا بخدا. 
    نمیدونستم اجازه دارم ادرس وبلاگتون رو در پستم لینک بدم یا نه. منتظر اجازه ی خودتون می مونم .
    این مصرع واقعا سخته؟ البته خودم هنوز دست به کار نشدم تا ببینم چه میکنم ولی آقا یزدان در دم ثابت کرد که می تونه 😊😊😊😊
    منتظر حضور گرمتان هستیم 
    ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی!
    د
    از چه سود بر دل من مهر تقاضا نکنی 


    پاسخ ** آوا ** :
    :************
    ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی!
    د
    از چه سود با دل من مهر تقاضا نکنی 


    پاسخ ** آوا ** :
    قربون نونوی خودم بشم :***************************
  • ♥ღஜ یزدان ♥ღஜ
  • سلام بر اوای عزیز"
    همانطور که مستحضر هستید" برای سرودن و یا فی البداهه نوشتن"  وقت و زمان و حس خاص خودش رو میطلبه" گرچه دنیای وقت هم داشته باشم توانم بیش از این نخواهد بود..
    شکلکم که نداری میتونی اصلا حرفم رو با اخم بخونی خب چی میشه مگه؟؟...................
    در ضمن اگه فکر کردی بعد از نوشتن میگم ببخشید یا شرمندم یا در جمع بزرگان جسارتی کردم خیییر اصلا اینطور نیست" زمانی این گفتار صدق میکنه که" هر کسی ذائقه خودش رو بر روی کاغذ بیاره بحتم اونجا شرمنده نیز خواهم شد.....
    پس باید گفت: 
    منت بال کبوتر نکشم ای صیاد" خود بخود نامه من میل پریدن دارد.....
    کشتی ما رو با شکلک نداشتنت..

    اهان.. شعر داشت یادم میرفت ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
    سوز سرمای زمستان" توحاشا نکنی

    تن تبدار در این فصل" اگر گُل کرده
    به سیاحت هوس جنگل و دریا نکنی

    روی خوش از من ِ مسکین چوبدیده باران
    برف هم گشته فزون" وِل وِله برپا نکنی

    بهر باران همه شب ذکر و دعا میکردی
    برف طوری شده مهمان که تمنّا نکنی

    همه دشت کفن پوش شدن در این شهر
    سفر از بهر تماشا سوی صحرا نکنی

    وه چه ابیات وزینی شده پیدا در شعر
    شاعری گمشده آوا" تو پیدا نکنی

    برف و شیره که دراین فصل خوراک همه شد
    توی سرما هوس" مُرغ و ُمسّما نکنی

    هر که ابیات مرا خوانده" حواسش باشد
    نسروده منو معنا " و تماشا نکنی

    یک تلنگر تو بمغزت بزن ای دوست بگو
    در همین دَم بسُرای"امروز و فردا نکنی

    هر چه جاری زلبت گشت همان را بنویس
    مثل آوا" توی سرما" منو دعوا نکنی

    تو مپندار که حافظ بشَوی یا خّیام
    دانش خُفته خود را" شکوفا نکنی

    زیر لب زمزمه ای مثل دعا نجوا کن
    منو ارشاد "  توّللا و تبّرا نکنی

     وزن و هر قافیه و نظم مُهّیا باشد
    داستان الکی"صُغری و کُبری نکنی

    همره ما که شدی همقدم ما هم شو
     شعر ما را"بله جانا زشت و زیبا نکنی

    فعلا همین حد در توان من حقیر بوده "  ضمنا خیلی عالیه هر کدام از دوستان بتونن همراهی کنن نور الی نور خواهد شد چرا که نه؟؟شاید باعث بشه شرم و حیا کنیم و بمغزمون بیشتر فشار بیاریم.. اصلا شاید یهویی بشیم عطار...نه عطار خوشم نمیاد.. عبید و ایرج میرزا هم که نه... اصلا بیخیال  من همون نصاب ماهواره باشم خیلی هم بهتره.. اره خب..
    بای

    پاسخ ** آوا ** :
    سلام آقا یزدان . خوش اومدی :)))))))))))))))))))) ممنوووووووون از اینکه ادامه دادین . و باز هم شرمنده بابت اینکه دیر جنبیدم . شعرتون که مثل همیشه عالی بود و عالی هست و عالی خواهد بود . فی البداهه ی واقعی یعنی همین . در همین دم بسرای امروز و فردا نکنی :) 
    فقط یه سئوال ! من کی شما رو دعوا کردم اونم تو برف و سرما ؟؟؟ یعنی واسه جور شدن قافیه بوده یا خودم خودم رو توبیخ کنم :)))) بقول شما شکلک هم که ندارم . ولی خب می تونم چهره ی شما رو تصور کنم . اخمی همراه با یک لبخند معنی دار که فکر کنم بتونم معناش رو درک کنم . 
    شما هر چه که باشین روی سر و چشم ما جا دارین . خدا بهتون سلامت بده . 
    سلام آوا جان ، خواهش میکنم
    4 بیتی که نوشتین در جواب کامنت عااالییییی بود 
    خودِ خود استعداد 
    خیلی قشنگ بود 
    من عمرا بتونم یه بیت هم پیش برم:)) بیشتر تو کار حفظ کردنم بیتای هستم که دوست دارم
    ممنونم بابت توضیحات 
    اون چهار بیت توی، توضیحاتم خییییلیییی خوب بود 
    من الان مشتری این پستم برا ادامه ش :)


    پاسخ ** آوا ** :
    سلام عزیزم 
    لطف دارین . شما هنوز ذوق و هنر دوستان رو ندیدین . یه نمونه ش رو همین الان تائید میکنم . می تونین تو نظر آقا یزدان ببینین . 
    واسه من که دیگه خیلی کوتاه و مختصره . سپاس از اینکه همراهین . 
    مثلا:

    ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی!
    ما را سر تازیانه ای بس باشد...

    (مصرع دوم رو هم از مولانا قرض گرفتم!)
    پاسخ ** آوا ** :
    خب اینم یه مدلشه دیگه :)))))) 
    بازم ممنون 
    سلاااام. به به. مرررسی. غافلگیر شدم. در اولین فرصت با شعرم میام آوا جون.
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام به روشنای عزیزم . خوش اومدی . بی صبرانه منتظرم ولی از الان بگما از من بیشتر از توانم انتظار نداشته باشین :) من نهایتش همون چهار بیت رو بگم شاهکاریه برای خودش . 
    عذر میخوام که میپرسم.
    مصرع بالا رو با یک مصرع از خودمون تکمیل کنیم یعنی؟ :)
    .
    +فونت عالی.

    پاسخ ** آوا ** :
    بله 
    با یک یا هر چند مصرع و بیت از خودتون :) 
    حالا که فونت عالیه ببینم شما چه میکنین :)))) 
    کامنتا باز باشه خوبه برا اینجا 
    شاعر شعری که فرستادم 
    ایرج میرزا 
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام عزیزم . ممنون از اینکه زحمت کشیدی . البته شاید بکار بردن واژه ی مشاعره مناسب این پست نبوده باشه . واقعیتش اینه که ما چند نفر ( دوستانی که اسمشون رو تو پست اوردم + این حقیر ) هر از گاهی یهویی به دعوت یکی از دوستان با یک مصرع شروع میکنیم و چند بیتی از خودمون می نویسیم . مثل این : 

    با اجازه می نویسم نامتان را بر دلم 
    تا کنم لبخندتان را ** فی المثل حکم دلم 
    یک بغل عطر گل و مشک و کمی صبر جمیل
    من ندارم تحفه ای جز این برای محفلم
    محفل گرم و طرب ناک و می و شمع و غزل 
    سر به دار و تن به گور و عشق اما بر دلم
    کاهلی جرم است و با مجرم مدارا جاهلی
    قافیه جور و ردیف جور و من اینجا کاهلم **

    مصرع اول و چهار کلمه ی مصرع دوم اصله شعره و باقیش رو خودم نوشتم . البته دوستانه دیگه ذوقشون خیلی بیشتره . واسه من معمولا از چهار بیت تجاوز نمیکنه . این رواله کاره ماست . شاید بهتر بود بیشتر توضیح میدادم . ولی با این وجود ممنون بابت بیت زیباتون . 


    یا رب به کمند عشق پا بستم کن 
    از دامن غیر خود تهی دستم کن 

    پاسخ ** آوا ** :
    بر لب تو بکوب مُهر سکوتم ای جان 
    شوریده سرم هر آنچه بایستم، کن  
    گر عشق تو با خلق و ملائک چون است
    این گردن و سر ، هر آنچه خود دانی کن :) 

    * آوا 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">