MeLoDiC

آی یه سریا الکی جو میدن ، آی جو میدن :) :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

آی یه سریا الکی جو میدن ، آی جو میدن :)

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۴۸ ب.ظ

* آخره هفته باباحاجی جراحی داره . جراحی سنگینی نیست ولی خب مسلما وقتی من واسه غریبه ها پرستار هستم ، انتظار میره در چنین شرایطی کنارشون باشم . برای همین چند روز قبل درخواست کتبی نوشتم که یه شیفت شبم رو آف کنم و از اینکه ساعت کم نیارم مجبور بودم یه روزش رو مرخصی رد کنم . درخواست رو تو استیشن جلوی دید سرپرستار گذاشتم و رفتم کارگزینی تا استعلام مرخصی بگیرم . با خودم گفتم که وقتی برگشتم تو بخش تا استعلام رو بدم براشون توضیح میدم که علت درخواستم چه بوده . ولی خب از اونجا که کارمندای مربوطه جلسه داشتن استعلام رو گذاشتم روی میز و رفتم کلاس . بعد از اون هم یکی از همکارا گفت من استعلامت رو میگیرم و میبرم بخش . روال کار به این صورته که برای تغییر شیفتها باید وارد هفته ی مربوطه بشیم تا بتونن تغییرات رو انجام بدن . منم دیدم تا درخواست من هنوز چند روزی مونده . گفتم خب شیفت بعدی که رفتم بخش به سرپرستار توضیح میدم ولی از شانسم فرداش میشد پنجشنبه و جمعه ایشون نبودن . به محض اینکه جمعه همکار جایگزین ِ سرپرستار وارد شد با چمشهایی ور قلنبیده که حاکی از وا اسفای جنایتی نابخشوده بود گفت " تووووو چطور به سرپرستار نگفته رفتی استعلام هم گرفتی . این توهینه . این بی احترامیه . این فلان و بهمانه " دیدم حرفاش تموم نمیشه . گفتم خودم با خانم سرپرستار صحبت میکنم . درخواستم رو بهمراه استعلام مرخصیم برداشتم و منهدمش کردم . 

امروز صبح سرپرستارمون رو دیدم . موضوع درخواستم رو براش تعریف کردم . با چهره ای آروم و لبخندی ملیح بر لب گفت عزیزم حتما ترتیب اثر میدم . گفتم پس با اجازه تون من فردا استعلام میگیرم و براتون میارم . ادامه داد که نهههه . همون استعلامی که گرفتی همون هست . نیاز نیست . گفتم خب اون دیگه نیست :) و دلم می ترکید اگه نمیگفتم فلانی چطور متهمم کرد که رفتارم دور از ادب بوده . گفت اون واسه خودش گفته . من ناراحت نشدم ولی چون به اون درخواست بیش از یک هفته مونده بود گفتم چطور انقدر زود درخواست تغییر شیفت داد ولی بهم نگفت . همین ! خلاصه که با درخواستم به راحتی موافقت کرد و الان تو این فکرم که واقعا یه سریا واسه پاچه خواری چه کارها که نمیکنن . جو میدن اساسی . 

و جالبتر اینکه دیروز که وارد بخش شدم کل روز کارامون میگفتن چرا یهویی درخواست آف دادی ؟! یعنی این خبر درخواست من مثل چی تو بخش آوازه شده بود :( هی وای من . اینجاست که میگن شاه ببخشه شیخ علی خان نمی بخشه . همکارای هم شیفتم شکایتی نداشتن ولی امان از دست این همکارای روزکار :)))) 

** دیشب دو تا بیماره کنسری داشتم . یکی کنسر تخمدان متاستاتیک . اون یکی هم کنسر برست متاستاتیک ... هر دوشون هم سن خودم بودن . اولی حتی بچه هم نداشت ولی دومی دو تا بچه ی کوچیک داشت . هر بار که رفتم بهشون سرکشی کنم هر دوشون از درد می نالیدن . دیشب شب پر دردی داشتن . منم کاملا مستاصل . نمی دونستم چطور می تونم آرومشون کنم . دیشب واقعا شب بدی بود. حتی برای من . 

  • يكشنبه ۹۵/۱۱/۱۷
  • ** آوا **

نظرات  (۶)

نظر شخصیم اینه
ک افرادی در ارگان هایی مشغول کار هستن ک قدرت جو در این افراد هنوز سنجیده و اندازه گیری نشده!
جو
جو
جو

یعنی اصلا ساخته شدن سرک بکشن توو کار دیگران!
و ب همون اندازه ادم هایی ک مدیریت زدن! دلشون میخاد الکی سیاست کنن!


+واس اون تیکه اخرت جمله ای ندارم جز ی آه سرد
پاسخ ** آوا ** :
دیگه چه کنیم . باید بسازیم :) 
چون مشکل درد چشم آستیگمات را حل نکند ذره بین! :)
پاسخ ** آوا ** :
اخه چشمهای منم آستیگماته و دائم عینک به چشم دارم. خب با چه فونتی راحتین بگید تا انجام بدم. 
من میشه یک اعتراض نرم بکنم؟
فونت نوشته هاتون خیلی ریزه. برا همین مطلبا یک کم که طولانی میشه برا ما که چشمامون خوب نمیبینه میشکل میشه خوندش. 
همین.
با تشکر :)
پاسخ ** آوا ** :
ای داد بیداد . 
شما اعتراض نرم که هیچ اعتراض سخت هم بنمایید بر دیده ی منت . قبول میکنیم . ولی خب چرا از ذره بین ( زوم )برای درشت نمایی استفاده نمی کنین ؟؟؟ 
ما می گیم شاه می بخشه شاه قلی نمی بخشه :))

خلاصه که امون ازین شاه قلی ها و شیخ علی خان ها :|
پاسخ ** آوا ** :
خب شما اونجوری بگو ما اینجوری بگیم . باوشه ؟؟؟؟ :))))))) 
واقعا واقعا ! باید از وسط دو شقه شون کرد . 
به نظر من این نوشته طولانی نیست 
خوندنش با حالت اسلومویشن سه دقیقه زمان میبره 
من تقریبا چهار ماه وبلاگ شما رو میخونم 
نمیدونی چقدر از نوشته هات حس خوب میگیرم 
به ویژه اینکه پرستار هم هستین :) و من دیوانه ی این رشته ام 
از اول اول پست های مر بوط به ادامه تحصیل خوندم :)
کامنت نذاشتم تا حالا ولی خودمو مدیون تک تک این پست ها میدونم که از احساسم باید برات می نوشتم
ازت تشکر میکنم که با داشتن یه عالمه کار و زندگی برای وبلاگت وقت میزاری 
پاسخ ** آوا ** :
با حالت اسلومویشن ؟! باید یه بار بخونم ببینم چه خبره :)))))) 
خب از اینکه کامنت قبلی از طولانی بودنش شاکی بود نوشتم وگرنه دوستانی دارم که عنوانهای مطالبشون به وسعت کل پست منه :))))) 
ممنون از همراهیتون . خوشحالم از اینکه این حس خوب نصیبتون شد . 
امیدوارم که در هر مکان و زمان و سمت و نقشی که هستین جز موفق ترینهاش باشین . 
من وبلاگم رو خیلی دوست دارم . یعنی همین الان می تونم اینستام رو حذف کنم . تمام اپلیکشن های گوشیم رو آنیستال کنم ولی از وبلاگم نمی تونم دل بکنم . من قده یه مادر که وقت میذاره تا بچه ش شش ساله شه تا به حالا واسه وبلاگم وقت گذاشتم . بی شک برام ارزشمنده . 
من میخونمت
نه همشو البته طولانیه
حال ندارم
خستم
ولی
میخونمت
هستم پیشت
تاروز آخر
تا پست آخر
کامنت آخر ... ؟
پاسخ ** آوا ** :
خب طولانی نوشتن تقریبا کار همیشگیمه :) 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">