MeLoDiC

ابد و یک روز ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

ابد و یک روز ...

چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۵۹ ب.ظ

* دیشب به همراه پریسا و مامان حاجی ابد و یک روزُ دیدیم . اون لحظه که سمیه توی ماشین وسط چهار تن افغان نشسته بود و اونها به زبان خودشون با هم حرف میزدن طوری که نمی شد فهمید چی میگن ، حتی برای من خفقان آور بود. واقعا حس میکردم بختک افتاده روم و راه نفس کشیدنم رو بسته . پریسا اشک میریخت و مامان حاجی بغض کرده بود . داشتم به این فکر میکردم که اونایی که از سر اجبار تن به ازدواجهای این چنینی میدن خیلی بدبختن خیلی . حالا تمام سکانسها و دیالوگهای فیلم یک طرف . اون صحنه ای که میخواستن تریاکها رو توی چاه توالت بریزن یکطرف . یعنی هر بار که مرتضی دستی به کف توالت میکشید عُقی بود که ناخواسته میزدیم . خونه نبود که ... سگ دونی بود ... !!!

** در حال تایپ همین چند خط بالا بودم که مامان حاجی صدام زد . سریع به هال رفتم که همزمان دیدم یه گربه از پشت در توری ورودی خونه فرار کرد و چیکو هم کنج لونه ش نشسته و جیغ میزنه :) مامان حاجی میخواست همین صحنه رو بهم نشون بده . گفت چند دقیقه هست گربه دنبال سوراخ سمبه ای میگشته که بیاد داخل ! از پشت پنجره با خشم نگاهش کردم . اون بالا روی توالت ِ گوشه ی حیاط نشسته و چشماشُ ریز میکنه و یک میووووی مظلومانه ای سر میده . از همین راه دور واسه ش خط و نشون میکشم :) 

+ من تا بحال نمیدونستم "حکم ابد و یک " روز هم داریم . من نهایتش حبس ابد رو شنیده بودم :( 

  • چهارشنبه ۹۵/۰۹/۲۴
  • ** آوا **

نظرات  (۴)

  • ♥ღஜ یزدان ♥ღஜ
  • از پشت پنجره با خشم نگاهش کردم

     =====================
    سلام اوای عزیز"
    ببینم گفتی خشم؟؟؟؟
    ع... مگه تو هم خشمگین میشی؟؟؟
    خیلی دلم میخواد یبار خشمتو ببینم میشه لطفا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    اخه شغلت طوریه که خشم بهت نمیاد اصلا..........

    گفتی جیکو یادم اومد....
    ببینم حالا متوجه شدی وقتی گربه اومد 45 تا از فنچ های بیزبونمو خورد فقط نوک پرها و چنگالهای ریزشو برام جا گذاشت یعنی چی اره؟
    الان اینجا دلم میخواد یکی بیاد بگه من با منتطق شما جور نیستم اخخخخخ ..
    حاضرم کلشو بکّنم....
    از همون روز تصمیم گرفتم سّم برنج بخرم بذاری لای گوشت هر چی گربه و سگ ولگرد رو بکشم...
    اصلا دلم میخواد مثل شهر دارها بشم بده مگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    بهر حالا بد نبود عصبانیتمو خالی کردم...
    مرسی بهم این اجازه رو دادی...
    اخیییییییییش سبک شدم انگار....
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام اقا یزدان .خوبین ؟ یعنی می خواین بگین من خشمگین نمیشم یا اینکه مثلا نباید بشم ؟ آره خب یه وقتایی منم مغزم سوت میکشه و از اونجا که مغزم سوپاپ اطمینان نداره جوش میارم . اونوقتها حتی ممکنه از خشم منفجر شم و تیر و ترکشم به دیگران اسیب برسونه . خشمگین شدنم لازمه ش این ِ که کسی باشه تا توان عصبانی کردنمُ داشته باشه . شما دارید آیا ؟؟؟ :)))) 
    نه اتفاقا . هر وقت لازم باشه خشمگین هم میشم . البته شغلم ربطی به این وجه شخصیتم نداره :))) 
    آره خب خیلی دردناکه . این زبون بسته ها خیلی مظلومن . البته قبلا هم گفتم اون حیوونها هم بر حسب غریزه شون عمل میکنن که شمام فرمودی شما هم بر حس غریزه تون می خواین بکشیشون :) البته اینم به شما نمیاد . در واقع من اینطور تصور میکنم که بهتون نمیاد . 
    سلام آجی....حیوونکی ترسیده...گربه و سگها هم تو سرمای زمستون گرسنه هستند.
    کاش مردم باقیمانده ی غذاهاشون رو میدادن به حیوونا
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام شادی ِ جان . خوبی خواهر ؟ اره حیوونی ترسیده بود . اتفاقا منم به مادر محمد گفتم اون حیوون هم مقصر نیست . مقصر ما ادمها هستیم که با هجوممون محیط زندگی اونها رو نابود کردیم و اکوسیستم رو به باد فنا دادیم 
    من هنوز ندیدمش این ابد و یک روز رو ....
    پاسخ ** آوا ** :
    ببین توکا . حتما ببین 
    سلام. من جای تو بودم واسه گربه حکم ابد و یه روز میبریدم. بچه بودم جوجه خریدم، به محض اینکه تو حیاط ولش کردم راه بره جلوی چشمم گربه بردش. تا یکسال گربه میدیدم میخواستم بکشمش.
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام عزیزه دل م خوبی ؟ گربه هم از سر خصلت و غریزه ش این رفتارُ می کنه . من باید حواسم جمع باشه خواهر

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">