MeLoDiC

آیا واقعا حادثه خبر نمیکند ؟؟؟ :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

آیا واقعا حادثه خبر نمیکند ؟؟؟

جمعه, ۱۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۱۹ ق.ظ

* دیشب بیماری داشتم که اپیوم ادیکت بود . یه چیزی تو مایه های اعتیادِ کشیدنی :) اونوقت پزشک اومده ازش شرح ِ حال میگیره و میگه سابقه ی مصرف دخانیات نداری ؟ اونم میگه نه من هیچ وقت سیگار نکشیدم . دندونهای داغونش حتی برای دکتر سئوال برانگیز بود . اینبار دکتر گفت خب پس چی میکشی ؟! کمی سرمُ به دکتر نزدیک کردم و گفتم " بیمار ادیکت ِ " ولی انگار دکتر متوجه نشد که مجدد سئوالشُ تکرار کرد و اینبار خانم خیلی واضح بیان کردند که تریاک . دکتر معاینات بالینیشُ انجام داد و از اتاق خارج شد و بعد از اینکه اُردر خودشُ وارد پرونده کرد خودکارُ کوبوند روی پرونده و ضمن گفتن خسته نباشید به پرسنل بخش، غُرغُر کنان از بخش خارج شد و من اصلا نفهمیدم چی گفت :) کلا به زبون ترکی زیر لب غرولند کرد و رفت . 

آخره شبی همون بیمار درخواست مخدر کرد و من بعد از اینکه دارو رو آماده کردم رفتم تا براش تزریق کنم که دیدم به پهلو خوابیده . ازش خواستم دمر بخوابه تا مسکنُ تزریق کنم . حین تزریق دخترش گفت " خانم فلانی ! دیشب یه خانمی میخواست برای مادرم مخدر تزریق کنه وقتی اومد تو اتاق گفت خانم دراز بکش مسکنتُ تزریق کنم . خب شاید جای من که دخترش هستم یکی دیگه بود که اصلا نمی دونست مادرم مواد مصرف میکنه . اینجوری آبروی مامانم نمی رفت ؟ " با لبخند نگاش کردم و گفتم عزیزم ما به همه ی اینا میگیم مسکن . یعنی تسکین دهنده ی درد . فکر نکن هر کی از این دسته ی دارویی میگیره الزاما مثل مادرتون مصرف داره . نه ! 99 درصد موارد بیمار درد داره . حالا یا سر درد . یا کمر درد یا هر درد دیگه ای . تنها یکی از این موارد مشکل مادر شماست که اونم ما هیچ وقت نمیگیم بیمار معتاده . از اصطلاحی که بین خودمون رایج ِ استفاده میکنیم . گفت مثلا چی ؟ گفتم ما خیلی سریع میگیم اپیوم ادیکت یا ادیکت ! گفت حالا چی هست ؟ گفتم همینکه میگی اگه غیر از من کسی بود می شنید آبروی مامانم می رفت ... لبخندی زد و ظاهرا قانع شد . یکی نیست بهش بگه خواهره من ... اصلا ولش کن . 

** دیروز عصر خواستم یه چرتی بزنم و بعد راهی ِ بیمارستان شم که خواب ِ سوپروایزر شیفتمونُ دیدم . برگه ی مخدرُ برداشتم و رفتم دفتر که دیدم خانم میم دستشُ بریده و خون ِ که از دستش جاریه ! سریع رفتم از جعبه ی کمکهای اولیه ی اتاقش وسایل بانداژُ برداشتم و شروع کردم به بستن زخمش که یه آن چسب از دستم افتاد و روی زمین قِل خورد ، رفت سمت در ! حالا جالبش اینجاست که خانم میم کفش و جوراب هم پاش نبوده :) چسب جلوی پای آقای ناشناسی موند و ازش درخواست کردم که چسبُ بهم بده تا پانسمانُ فیکس کنم . اونم از اون فاصله ی دو سه متری چسبُ پرتاب کرد سمتم ، ولی چون بد نشونه گیری کرد چسب خورد به انگشت پای خانم میم و اینبار خونی بود که از پای خانم میم سرازیر بود . هراسون و وحشت زده به زخم پاش نگاه میکردم ... با ناامیدی نگاش کردم و پرسیدم خانم میم شما چیزی مصرف میکنید ؟ آروم دستشُ برد جلوی دهنش و گفت " هیسسس ... آره ! وارفارین . ولی تو صداشُ در نیار " ... جالب بود ! از خواب ِ خودم خنده م گرفته بود و دلخوش به این بودم که میگن خون خوابُ باطل میکنه :))) دیشب تو بخش وقتی خانم میمُ دیدم دستش بانداژ شده بود . ظاهرا وقت شستن لیوان ِ ترک خورده دچار حادثه میشه . دیگه از پاهاش خبری ندارم :))))) حالا خوبه مثلا خون دیده بودم خخخخـ

  • جمعه ۹۵/۰۸/۱۴
  • ** آوا **

نظرات  (۵)

سلام.

خوبی اوا جان؟

 

+چرا همه ی کام ها پاسخ داره جز کام من؟ مشکلی داره؟

پاسخ ** آوا ** :
سلام کتایون عزیزم. شکر بد نیستم. نه خوشگلم کامنتهای تو مشکلی نداره. ضمنا فقط کامنت تو بی جواب نمونده. جز تو دو نفر دیگه م کامنتشون بی جواب تایید شده. من چند روزی بهم ریخته بودم. همین. ببخش...
امشب به هر چند تا کامنت بدون جواب ، جواب دادم. هر چند کوتاه 

خوابت خیر باشه.

من ک هر بار خواب ببینم باید منتظر تعبیرش بمونم

ک محاله تعبیر نشه

اوقندر خواب های من طبیعی اتفاق می افته ک وقتی بیدار میشم خودمو سرزنش نمیکنم ک چرا در این رویا اون حرفهایی ک باید بود رو نگفتی؟ اون سوال ها یا اون حرکتی ک میتونست ارومت کنه

چون اصلا غیر طبیعی نیست خواب هام (: البته بعضی هاش ن همش

 

ی باری خواب دیده بودم یکی از اشناها بهم میگه کتایون رفتم دکتر بهم این دارو رو داد

منم ریلکس دارو رو ک نگاه میکنم هی شیون هی اه و ناله راه میندازم میگم وااااااایییییییی چرا اخه اینقدر خوردی و خوردی و خوردی ک اخر فشار خون بگیری اینم فورزماید لازیکس!!!!!! خیالت راحت شد

از گریه های خودم بیدار شدم

حالا خوبه ی لازیکس بیشتر نبود.

بعد همون روز، اون فرد اومد گفت رفتم دکتر نگاه ب داروهام بنداز

دیدم دگزا متازونِ

(:

ی بخش هایی راست بود

مخصوصا اون لحظه ای ک داشت دیالوگ ها رو میگفت اصلا میدونستم الان میخاد چی بگه! الان چ حرکتی انجام میده

این روح های ما هم بیکارنا!

پاسخ ** آوا ** :
برای منم خیلی وقتها پیش میاد. من کلا از کابوسهای خودم خیلی می ترسم
سلام عزیزم خدا قوت
بعضی اوقات تعبیر شدن خواب جالبه اما امان از موقعی که خواب بد میبینی و می دونی خوابات بهر نحوی تعبیر میشه اونجاست که ادم به مرز دیوانگی میرسه
خدا قسمت نکنه
یاسی جون چطوره ؟قد کشیده ؟ درس هاش چطوره ؟ دیگه خیلی کم ازش میگی
کلاس ویولن رو ادامه میده؟ کلاس جدیدتری میره؟
در اخر ببخشید از اینهمه فضولی 
پاسخ ** آوا ** :
سلام دوست عزیزم . 
این شبها خوابهای زیادی می بینم که همه شووووون هم بی ردخور یکی یکی تعبیر میشه . میترسم اینجا بنویسم ُ لوث شه . 
یاسی خوبه . آره از من زده بالاتر . جالبه که الان گاهی برعکس قدیمها من به آغوشش پناه می برم :) 
درسهاش هم بد نیست . شکر خدا . کم گفتنم دلیلش فقط و فقط این ِ که حس میکنم روزنوشت های من از حوصله ی دیگران خارجه و اگه بخوام مثل گذشته در موردشون بنویسم بیشتر به غمنامه شباهت پیدا میکنه . چی بگم آخه  !؟ 
بله کلاس ویلونُ میره . کلاس زبانشُ فعلا تعطیل کردیم اونم واسه خاطر اینکه همیشه آخره هفته هاش پر بود و یه وقتی که میخواستن بیان پیشم خیلی مشکل داشتن . موقتا تعطیل کردیم تا بعدا انشالله جبران کنه . همینجوریش کلی تنش داره . بهتر دیدیم فعلا کمی در آرامش بیشتری باشه و انقدر درگیر کلاسهای فوق برنامه نباشه ولی موسیقیشُ میره و پیشرفت خوبی هم داشته . 
خواهش میکنم عزیزم . ممنون از توجهت و همراهیت 
حالا اون دکتره برا چی انقدر عصبانی شده بود ؟
پاسخ ** آوا ** :
من دقیقا نمی دونم دیگه دکتر چی پرسید و چی شنید که انقدر عصبانی شد . چون من بین حرفاش از اتاق بیرون اومدم ولی در کل فکر کنم از حال ِ جسمی بیمار و وضع ریه ش و اینکه همچنان مصر بوده به مصرف عصبانی بود . چی بگم والله
اینجا چه خوب و شیک شده :)))
مبارکه :]
پاسخ ** آوا ** :
یعنی تغییرات انقدر محسوس بوده؟؟؟؟ 😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">