MeLoDiC

این روزها ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

این روزها ...

يكشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۲۴ ب.ظ

* امیرحسین با همون وضعیت روحی مرخص شده . بخشی از حافظه ش پاک شده که هنوزم مشخص نیست برای ضربه ای هست که به پیشونیش وارد شده و خونی که پشت استخوون پیشونیش جمع شده و یا بواسطه ی شوک بزرگی که بهش وارد شده . تا چند روز فکر میکرد بجای پژمان، با برادرش اُویس بوده ولی حالا بکل حادثه ی تصادف از خاطرش پاک شده و فکر میکنه از ارتفاع سقوط کرده . نه یادی از موتورش میکنه و نه از پژمان :( دکترها هم جواب درستی ندادن که این وضعیت پایداره و یا رفع میشه . با شک و شبهات گفتن شاید یک ماه ، شاید سه ماه و تا شش ماه ممکنه طول بکشه و خوب شده . ممکن ِ ! امیر همچنان به دعای دوستان و اول از همه لطف بی کران پروردگارش نیازمنده ... 

* یـاس و باباش اومدن و رفتن. و هر بار بعد از رفتنشون من بیشتر و بیشتر تو غار تنهایی خودم فرو میرم . تهه این غار هم که انگاری به ناکجا آباد میرسه . لامذهب تمومی هم نداره . هر چی عقب گردتر میکنم راه به جایی نداره ... !

بلاگم وارد هفتمین سال ِ ثبتش شده و آوا شش ساله ش تموم شد . و جالبه که اینبار به کل تاریخ ِ مذکورُ از یاد برده بودم . از نشانه های آلزایمر این ِ که آدم حتی ممکنه تاریخ هایی که قبلا براش مهم بوده رو از یاد ببره :) 

* از چیکو براتون بگم ، که حالا دیگه اسمشُ به خوبی بیان میکنه و امروز وقتی به خونه برگشتم توی دستم ایستاد و در جواب سلامم بوضوح سلام کرد . دو بار دیگه هم گفت ، ولی الان هر چی میگم سلام تو صورتم زُل میزنه و یه جیغ ِ بلند میکشه . بنظر عصبانی میاد :)

گاهی که تو اینستام عکسشُ میذارم و بمحض ورودم به بخش همکارها سئوالاتشون شروع میشه " این جوجوت همیشه تو خونه رهاست؟ "، " آیا کثیف کاری نمیکنه ؟" ، " بدت نمیاد روی بدنت راه میره ؟ " و امثالهم ! و گاهی جملاتی از نوع ِ خبری حتی " چقدر از جوجوت عکس میذاری " ... انقدر دلم میخواد تو صورتشون نگاه کنم و بگم با پیجم مشکل داری آنفالو کن ! مجبور نیستی بعنوان فالور خودتُ شکنجه کنی . آقا من روی چیکو تعصب دارم . میدم شماهارو بخوره هااااااا ... :))) [ در صورت تمایل روی لینک کلیک کنید]

+ تولد یکی از همراهان همیشگیم ، آقا یزدان ِ عزیز هم با چند روز تاخیر مبارک :) انشالله که خدا بهشون سلامتی و طول عمر با عزت عنایت کنه .  

  • يكشنبه ۹۵/۰۷/۲۵
  • ** آوا **

نظرات  (۴)

  • ♥ღஜ یزدان ♥ღஜ
  • سلام اوا جان"
    بینهایت سپاس از اینکه با اونهمه مشغله باز بزرگواری کردی و شرررررررمندم کردی این یعنی واقعا باهام آشتی هستی؟
    اخه فکر میکردم سر جریان طاووسه باهام قهری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    اخ چقدر جای شکلک خالیه اینجا.......
    گل گل گل گل گل گل گل گل گل بدروووووود  اخرشم لبخند...خوب شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام آقا یزدان. خوبین؟ داری شرمنده میکنین منو . :-) قهر برای چی ؟؟؟ قضیه ی طاووس هم برای من درسی بود. گفتم که من واسه خودم چیکو دارم اون طاووس باشه برای ایجی مون که بی شک لایقش بوده . نه قهر نیستم.  اتفاقا این گل ها زیباتر از گلهای بلاگفان. البته برای من :-)دلیلشم خب معلومه . نه خوب نشد :-)))))) 
     تولدتون بعد از ده روز و هر روز همواره مبارک. سایه تون بر سر خونواده تون و دوستانتون مستدام

    سلام عزیزم

    چ ژستی میگیره این عروس شما! (:

    بنظر من بده بخوره هر کسی ک داره تیکه میندازه (:

    تولد این دوست بزرگوار هم مبارک باشه با ارزوی سلامتی و طول عمر

     

    +پیراهنُ دارم میدوزم. با هزار ترس و هیجان. کسی نمیدونه، تا مامان میره بیرون شروع میکنم ب دوختن لاکپشتی لباس. الانم منتظرم ک بخوابن.

    درست شد برات میفرستم . نمیزارم توو وبلاگ اخه این شیطون بلا یواشکی میاد میخونه و میره.

    پاسخ ** آوا ** :
    سلام کتایون عزیزم . 
    بله عروس ِ ما در واقع داماد با پرستیژی ِ ! بلده باید چطور برخورد کنه که هم عشوه بیاد و هم صلابت مردونه ی خودشُ حفظ کنه . 
    زین پس هر کی حرفی بزنه میدمش چیکو بخوردش . شوخی هم ندارم . 
    منتظرم تا نتیجه ی این پنهون کاریتُ ببینم . اینبار دقیقا عین پنهون کاریه هاااااااااااااااا :)))))))))))))))))
    سلام اومدم بگم پست جدید لدفن که دیدم گذاشتی√سپاس
    شفای عاجل واسه اون بنده ی خدا.
    تولد وبلاگت هم مباااارک
    تولد سالار همیشه خوبمون هم هزاران بار مبارک قلب بزرگش و همه دوستان همراه.
    ممنون عززززیزم
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام عزیزم . خوبی شادی جان ؟ خدارو شکر که قبل از اینکه شما لب وا کنی بنده از خجالتتون در اومدم :) ولی واقعیت این ِ که هوای دلم این ایام ( چند ماه اخیر ) برای وبلاگ نویسی نامساعده . یه جورایی به زور خودمُ میکشم جلو آبجی . 
    ممنون بابت تبریک شش سالگی وبلاگم . و تولد اقا یزدان هم بارها و بارها مبارک باشه . 
    ان شالله به زودی خوب خوب میشن.
    .
    سلام به چیکو خان برسون. :)
    .
    هفت سالگی اینجاهم مبارک باشه.
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام جناب آقا گل . ممنون از دعاتون . انشالله که خوب میشه . 
    سلامت باشید . بابت تبریکتون هم ممنون . ببینیم تا چند سالگی دووم میاریم حالا :))) 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">