MeLoDiC

دیدار با نیلوفر ِ عزیزم :*** :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

دیدار با نیلوفر ِ عزیزم :***

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۰۵ ب.ظ


از چند روز قبل بهش قول دادم بودم که عکس ماشینُ براش بفرستم . ذوق واقعیشُ حتی مابین کلماتش به خوبی می تونستم حس کنم . روزی که برای خرید مایحتاج ِ تولد ِ یاس مرکز خرید رفتیم و من توی ماشین منتظر بودم تا محمد برگرده یهویی یادم اومد که به نونو قول عکس داخل و خارج ماشینُ دادم . همون لحظه پیاده شدم و چند تایی عکس از نماهای مختلف گرفتم و براش ارسال کردم . همون لحظه جوابمُ داد و کمی چت کردیم .در نهایت برای آخره هفته دعوت شدم به مهمونیش . از اونجا که آمادگیشُ نداشتم قول صد در صدی برای شرکت در مراسمُ ندادم ولی وقتی به محمد گفتم دعوت شدم لبخندی زد ...

پنجشنبه بعد از ظهر آماده شدم و به اتفاق محمد به سمت شهر مورد نظر حرکت کردیم . فاصله ی زیادی نبود . مکان مورد نظرُ پیدا کردم . در حالیکه محمد توی ماشین منتظر نشست من پیاده شدم و به شدت غریبانه وارد جشنی شدم که هیچ کسُ نمی شناختم و حتی گل سر سبدِ جشنُ برای اولین بار می دیدم . تصور کنین !؟ حتی نمی دونستم با دیدنم میمیکِ صورتش چطور باشه . تعجب کنه ! حس معذب بودن نصیب هر دومون شه و هر چیز دیگه ای !

بدو ورود یک خانم میان سال و یک خانم خیلی جوون بهم خوشامد گفتن و با چهره ای متعجب به داخل سالن دعوتم کردن . به راحتی تونستم حدس بزنم مادر و خواهر نونو هستن . وارد سالن که شدم مانتو و شالمُ برداشتم و در حالیکه به وسط ِ سالن نگاه میکردم در یک نظر تونستم نونو رو بشناسم . در حال ِ پایکوبی با دوستانش بود . منم آروم رفتم و دورترین میزی که می شد انتخاب کردم و نشستم . کمی بعد حس کردم نونو دنبال کسی می گرده . نمی دونم چرا حس کردم شاید چون می دونه من قراره بیام دنبال ِ منه :)))) ( کمی خودم ُ تحویل بگیرم )

وقتی نگاهش به سمتم چرخید دستمُ بلند کردم و براش تکون دادم . نگاهش گرد شد و با ذوق به سمتم اومد . بین مسیر چند نفری بهش تبریک میگفتن و دیدم که نونو چطور با تشکر کوتاه کلامشونُ قطع میکرد تا زودتر به هم برسیم . هراسون صندلی ها رو کنار میزد و من هم چند قدمی جلو رفتم . اولین جمله ی در ِ گوشم گفت این بود " وای ملخک ِ من باورم نمی شه که اومدی " چند باری همُ بغل کردیم . صمیمی تر از اونی بود که تصورشُ میکردم . نفس ِ راحتی کشیدم و بعد دعوتم کرد که جلوتر بشینم که گفتم اینجا راحتترم . گفت میخوام نزدیکم باشی بیشتر ببینمت . رفتم و به اتفاق خودش و دو تا از دوستاش دور یک میز نشستیم و نونوچ منُ به دوستاش معرفی کرد . حتی به مادر و خواهرش . خلاصه که جشن خوبی بود . و قسمت این شد که بعد از این همه وقت که نمی شد جور شه تا همُ ببینیم و واسه همین " نشدن ها " من لقب ملخکی که خلاصه یک روز تو مشتش میفتم کسب کردم ، دیدار میسر شد و دوستی مجازی دیگه ای به شکل کاملا حقیقی رقم بخوره . خوشحالم از بودنت نیلوفر . الهی که خوشبخت شی :*******

نیلوفر جون با اجازت اسکرین شات نوشته ی اینستاگرامتُ در مورد دیدارمون اینجا میذارم تا نوشته ی تو هم برای من به یادگار بمونه ... و جا داره بازم بهت یاداور شم با خوندن این چند خطتت اشک ریختم ! دوستت دارم دختر جون . 

  • يكشنبه ۹۵/۰۶/۱۴
  • ** آوا **

نظرات  (۸)

آقا قبول نییییییییییییست
من حسودیم شد
یعنی چی تو نونو رو ببینی من نبینم
این خانوم نیلوفر خانوم قرار بوده خیلی بیاد پیش ما ولی هی نمیاد
حالا گناه من چیه انقدر ازش دورم نمیشه رفت دیدش
ولی قول دادم برای عروسیش حتما برم :)))))))
نونو دوست دارم عشق یاسی
پاسخ ** آوا ** :
خب این دیگه تقصیر من نیست . کوتاهی از خودتونه :)))))))))))) ولی بهت توصیه میکنم برنامه ریزی کنین برای دیدارتون . 
عزیزززم خیلی ماهی عشقم...
فدای سانسورِ اسمت:)
این اسکرین شاتو بعدا گذاشتی؟؟؟

ایضا کتایون جان ان شالله شما هم این دوست خوش قلب رو مبینی:)
پاسخ ** آوا ** :
فدای تو مهربونم . حالا همه چیزم رو داریه ریخته هستاااااااااا نمی دونم چرا باز اسممُ سانسور کردم :))))))))))) 
نه اسکرین شات از اول هم بوده . احتمالا بار قبلی که اومدی برات باز نشده بود . 
ایضا" تا قسمت چی باشه و همت ها تا چه حد ... :) 
خوش ب حال نیلوفر ک تو رو دیده
پاسخ ** آوا ** :
و صد البته خوش به حال من که نیلوفرو دیدم :-) قربونت کتایون عزیزم 
خخخخخخخخخخخخخخ مرسی آواااااااااااااااااااااا
من واقعا با تمام وجود شرمنده اون تنها تماس تلفنی ام که من خنگ با خانوم پسرعموم اشتباه گرفتمت...
نمیدونی اون روز تو جشن چقدر مضطرب بودم..شرم و حیا خجالت عشق  و و نمیدونستم چجوری بهت نشون بدم و چجوری بین اونهمه بلند شدن و نشستن دلم میخواست هر ثانیه کنارت باشم و متاسفانه نمیتوستم اگه بد گذشت اگه اونجور ک انتظار داشتی نبود شرمندم...
منو ببخش 
ان شالله تو دیدار بعدی جبران میکنم...
پاسخ ** آوا ** :
سلام نونوی عزیزم . خوبی ؟ خب اون اشتباه گرفتنت باعث شد بنده دیگه بترسم از تکرار ِ تماس ِ تلفنی :))))))))))) 
عزیزم بودنم در جشنت باعث افتخارم بود و مطمئنا به خوبی درک میکنم که تو همچین مراسمی ِ توقع ِ بی موردی ِ که انتظار داشته باشم تماما وقتتُ صرف بودن در کنار من یه نفر کنی . بچه که نیستم نیلوفر . می بوسمت :***********************
ماهم بیصبرانه منتظر اینجور قرار مدارها هستیما حواست باشه خواهری
پاسخ ** آوا ** :
فدای مریم عزیزم . شما همیشه لطف داری خواهری مهربونم 
ای جانم به این دوستی ها :)
من دوست اینجوری ندارم :(
پایدار باشه دوستی تون همیشه ^_^
پاسخ ** آوا ** :
ممنون دوست ِ عزیز 
اشکم دراومد آوا ... چه زیباست این دوستی ها .... منم دوستانی دارم از برگ گل ... دوستان مجازی که حقیقی شدند ...
پاسخ ** آوا ** :
می دونی بهار ؟؟؟ دوستیها در هر زمان و مکان و به هر بهونه ای ممکنه شکل بگیره . الزاما قرار نیست تمام ِ دوستی ها از اول به دیدار شروع شه و بعد تازه آهسته آهسته دنبال دلیل دوستی ها بود . میشه ابتدا بنیان شکل گیریُ چید و بعد از اون با اولین دیدار به اندازه ی صد سال دوستی صمیمی بود . 
خداییش حوصله نکردم بخونم...نمیشد اپیزودی و قسمت قسمتش کنید؟
پاسخ ** آوا ** :
خب شما لزوما" نباید همه ش رو بخونین . من اینجور پستها رو با جزییاتی می نویسم که بعد از سالها وقتی دوباره مرورش کردم جزء به جزش یادم بیاد . 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">