MeLoDiC

وقت تمام است ... برگه ها بالا ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

وقت تمام است ... برگه ها بالا ...

سه شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۳۳ ق.ظ

دستشُ به سمت ساعتی که به گردنم آویزون بود دراز کرد و همزمان با صدای آروم و کلمات شمرده شمرده ازم پرسید"خانم ک... این چیه؟" جوابش ُ دادم و گفت "خیلی قشنگه" با رضایت کامل خواستم تقدیمش کنم ولی قبول نکرد. تصمیم گرفتم مشابه شُ بخرم حتی تا مرحله ی خرید رفتم ولی بعد پشیمون شدم. حس کردم وابستگی عاطفیم به فائزه خیلی بیشتر از حده نرماله . برای همین نخواستم وابستگی عاطفی بیشتری ایجاد کنم.

دیروز پامُ از خونه که بیرون گذاشتم یه حسی میگفت وقتی برسی بیمارستان و سراغشُ بگیری بدترین خبره ممکنُ می شنوی. همینم شد. فائزه رفت ... پرکشید.... دختر بیست و پنج ساله ای که سال آخر عمرش به بدترین شکل ممکن براش رقم خورد... مادر صبور و مهربونی که مثل شمع بالین دخترش سوخت و ذوب شد ... پدری که مردونه حمایتش کرد ... ولی عمر فائزه به دنیا نبود.

دیشب وقتی که شنیدم بند ساعتُ پاره کردم و اونُ یه گوشه ی کیفم انداختم ... دل نگران فرزانه م. فرزانه ای که بفهمه فائزه رفته ته مونده ی امیدشُ از دست میده . حالم خیلی گرفته ست. بغض سنگینی توی گلوم نشسته. مطمئنم پام به خونه برسه این بغض لعنتی میترکه....فائزه صبح اول مرداد پرکشید و برای همیشه دردهای جسمیش التیام پیدا کرد...
نوشته شده در تاریخ : سوم مردادماه 1395 / ساعت 08:34 صبح [از سری پستهای اینستاگرامی]

بعدا نوشت : دیشب متاسفانه یک دختر 21 سال ِ با همون بیماری لعنتی وارد بخشمون شد . این دختر هنوز خبر نداره به چه دردی دچار شده . خدایا فقط و فقط از خودت شفای بیمارانُ می خوام . 

** دیشب با همکارای بخش زنان و زایمان صحبت میکردیم . ما به دور از فلسفه ی تاریخ رُند از وضعیت بخششون پرسیدیم که کاشف به عمل اومد تخت اکسترا زدن :))) میگفت وقعا انتظار دارین همچین شبی سرمون خلوت باشه ؟؟؟ خب چه میشه کرد . یه سری رُند بودن تاریخ تولد بچه هاشون براشون خیلی مهم تره . یاد خودم میفتم که برای یک روز بیشتر موندن بچه م درون بطنم ، برای تکامل بیشترش ، ساعتها اشک ریختم . کلی ماما و دکترها باهام حرف زدن تا راضیم کنن که تولد زودرس یاس به نفع هر دومونه ... تفکر آدمها خیلی با هم فرق میکنه . خلاصه اینکه با تموم وجود به پدر و مادرهایی که امروز صاحب فرزندی شدن تبریک میگم . 

  • سه شنبه ۹۵/۰۵/۰۵
  • ** آوا **

نظرات  (۷)

متاسفم براش.....

و صبر میخام برای خانوادش...

حتی حاضرم اندک صبری ک برام مونده خدا ازم بگیره و اونا رو اروم کنه....

 

 

+ دلارام ما هم متولد 94/9/9

 

 

آوا؟؟

پاسخ ** آوا ** :
سلام عزیزم. اونیکه درد میده بخواد درمونشم میده ... پس بی شک صبرشم میده .... خدا دلارامتون رو براتون حفظ کنه. جان آوا ؟!
 سلام نارینم :) وب قبلیم فیلتر شد و از این به بعد تو این وب فعالیت دارم :) ممنونم میشم دنبال کنی eterafnevesht.blog.ir
جدا برای خانواده ها انقد تاریخ تولد مهمه؟
پاسخ ** آوا ** :
لابد مهمه و ما بی خبریم :-))))
سلام خواهری خوبی عزیزم وای دایا چه قدر از این درد لعنتی می ترسم میترسم آخرش هم به همین درد بمیرم راستی فرزانه کی بود نکنه اونم جزو مبتلاها بوده اما خوب تاریخ رند باشه بدم نیستا من بچه دومم میخوام 9/9/99 به دنیا بیارم
پاسخ ** آوا ** :
سلام مریم جون. خوبی؟ میگن از هر چیزی که بترسی سمت آدم میاد. پس نترس :-) الکی!مثلا من نمی ترسم . پیشاپیش تودد فرزند کلهم ۹ ی تو رو تبریک میگم . 
عجب....یعنی اینقدر تاریخ برای بعضیا مهمه؟
پاسخ ** آوا ** :
لابد مهمه و ما اشتباه میکنیم :)))
  • ♥ღஜ یزدان ♥ღஜ
  • سلام""""""""""""""""""""""................................
    اخخخخخخخ  واقعا متاسفم چقدر دردناک بود.....................
    شغل پر از معرفت....
    اما متاسفانه پر از تحمل درد و رنج عاطفی......
    خدا خیرت بده...
    و خسته نباشی عزیز..
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام آقا یزدان . خوبین ؟ بله متاسفانه در این شغل شاهد زجر کشیدن خیلی ها هستیم . امیدوارم که روز به روز تعداد مبتلایان کم و کمتر بشه 
    سلامت باشین . شما هم خسته نباشین . حال ِ چشمتون چطوره ؟ رو به راهه ؟!
    سلاااام آوای من چطوره؟ خواهری مهربون من چطوره؟؟؟ روبراهی رو به رشدی اصل احوالت چطوره؟♥♡♥♡♥♡♥♡
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام شادی جان ....
    خوبم ابجی . ممنون از احوالپرسیتون . انشالله که خودتون هم خوب باشین . 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">