MeLoDiC

لقاح از نوع ِ گرده افشانی ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

لقاح از نوع ِ گرده افشانی ...

شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۲۷ ب.ظ

* چهارشنبه ای که گذشت آقا محمد و یاس خیلی یهویی اومدن کرج . تا هم دیدارها تازه شه و از طرفی از حمیده جون عیادتی کنن . خیلی زود برگشتن شمال ولی خب عالی بود . از طرفی دیروز دایی و زندایی و مادر زندایی و خاله صغری به اتفاق از شمال اومدن و امروز همه شون برگشتن شمال و خاله مونده . 

دیشب شیفت خیلی خیلی بدی داشتیم . بقدری بد که از نیمه های شب پهلوی راستم از شدت فشار کار گرفت و هنوزم که هنوزه اذیتم میکنه . وقتی برگشتم خونه با نگاه ِ دلسوزانه ی جمع بالا رو به رو شدم . بعد از صرف صبحونه رفتم که استراحت کنم ولی هر کاری کردم نشد که نشد . نهایتش چشمهامُ با شال بستم و تونستم یه ساعتی با خواب ِ سبک استراحت کنم . جالب ِ وقتی خواب بودم خبر فوت یکی دیگه از زندایی های مادرشوهرُ بهشون میدن . لابه لای حرفاشون من کابوس بدی از فوت یکی از اقوام نزدیک ِ خودمُ دیدم . یعنی در واقع اون یه ساعت هم به کابوس دردناکی تبدیل شده بود ... 

بعد از اینکه ناهار خوردم و آشپزخونه رو سر و سامون دادم حالا وقت بیدارباش ِ من رسیده . باقی خوابن و من تنها بیدار ... هوا گرم تر از دیروزه ولی باز خوشاینده حال و روزمه ! لپ تابُ میزنم زیر بغلم و میرم کنار این درختچه ی سرسبز میشینم . به حرکت تند و سریع مورچه های کارگر نگاه میکنم . تصمیم میگیرم پستی درج کنم . ولی از کار خودم خنده م میگیره . یهویی یاده اون دورانی میفتم که شیر ایت نبود . حتی بلوتوث هم موجود نبود . شماها شاید یادتون باشه نسل دوم گوشی ها قابلیتی داشتن به نام مادون قرمز . یه جور لقاح مستقیم بین گوشی ها بوده . مثل الان گرده افشانی نمی کردن که! باید تماس مستقیم در راستای زاویه ی قائم تشکیل میدادن تا بتونن نقل و انتقال فایلها اونم با سرعتی بدتر از دایال آپ انجام بدن . خلاصه که مکافاتی بود . ولی حالا ؟! من تو حیاط نشستم . وای فای در حال جون کندن ِ تا بتونه آنتن دهی کنه و لپ تاب و گوشیم در حال دریافت امواج وای فای مورد نظر ... عکس میگیرم با شیر ایت به روش گرده افشانی ارسال میکنم تو لپ تاب و فرتی پستی ثبت میکنم . و باز به این فکر میکنم با این پیشرفت تکنولوژی ما قراره به کجا برسیم ؟ مثلا ده سال دیگه ممکنه من به چیزی نگاه کنم و با چشمام ازش تصویری بگیرم و زارپ بذارم تو وبلاگم ؟ یعنی دیگه از روش گرده افشانی هم استفاده نشه . دقیقا مثل ماری که ماده ست و از خودش بارور میشه عمل کنم !!؟ :))))) چه جالب . خُل شدم به گمونم . به نظر میاد شب کاری دیشب بخش عظیمی از مغزمُ تعطیل کرده باشه . نه ؟؟؟ 

P.S:  از سری پستهای " همین الان یهویی " :))) 

  • شنبه ۹۵/۰۲/۱۸
  • ** آوا **

نظرات  (۴)

یاد فیلمهای ایرانی افتادم.... زن و شوهره شب عروسیشون دعواشون میشه با هم قهر میکنن. زن تو تختش میخوابه مرد هم رو مبل. صبح هم خانم چمدونشو جمع میکنه و مبره خونه مامانش....
یک ماااااااااه بععععععععد.....
نمیری الهی آوا. الان به شکلک احتیاج دارم اونم از نوع « ترکیدم از خنده»

پاسخ ** آوا ** :
آره والله می بینی ؟؟؟؟ اونا دیگه گرده افشانیشون از نوع اتمی بوده . چشم بصیرت میخواسته ببینه ! :))))))))))))))) عزیزم مشکل از فیلمنامه نبوده هااااااااا . ماها چشممون بصیرت اتمی نداشته . پیوندهای اتمی با چشم دیده نمی شن فقط باید درکشون کرد :))))))))))))))
واقعا هیچی نمیتونه خواب شب جبران کنه خدا قوت دوستم
پاسخ ** آوا ** :
نه نمی تونه . مخصوصا بی خوابی که واسه بدن تبدیل به یه روتین همیشگی بشه . 
سلام خوبی
حمیده چطوره بهتره؟
انشالله که سلامت باشه
سلام منو برسون
واقعا یادش بخیر
مادون قرمز اوههههه زاویه مسقتیم تا یدفعه ارتباط قطع نشه ..........
چه دورانی بود
اولین گوشی که گرفته بودم هر دورو داشت هم بلوتوث هم مادون ......
تا چند سال دیگه واقعا قراره چییییییییییییییییییییییییا بیاد ......
خدابخیر کنه ههههههه
مراقب خودت باش
بعد شبکاریها حتما یه دمنوش ارامبخش بخور تا خوب بتونی استراحت کنی
....
چشم و دلت روشن از دیدار خانواده اونم یهوییی


خدا اموات همه رو ببخشه و رحمت کنه

پاسخ ** آوا ** :
سلام حباب عزیزم. خوبی؟ همسر محترم چطورن؟  شکر خدا حمیده خیلی بهتره. سلام میرسونه. وای حباب یادته؟ گوشی هم گوشیهای قدیم. همون گوشی تو چند صد بار تو آب سقوط کرد؟؟؟ :-))))) ولی خداییش علم شدیدا در حال پیشرفته. خیلی عجیب و با سرعت بالا. خدا میدونه بعدها چی پیش میاد. کامپیوترهای اولیه فلاپی خور بود 😅😅😅 فلاپی :-))) الان رمهای کوچولو با حجمهای بالا . چند سال دیگه به رمها میخندیم. 
سعی میکنم استراحت کنم ولی خب شرایط گاهی اوقات اونجوری که باید جور نیست ولی بودن در کنار عزیزان لذتی داره که در استراحت نداره :-)))))
قلبت روشن ...
الهی آمین 

مواظب سلامتیت باش آوای عزیزم :)

دیگه با خواب هم نمیشه استراحت کرد.
پاسخ ** آوا ** :
سعی خودمُ میکنم عزیزم . 
واقعا نمیشه تو خواب هم استراحت کرد . ادم وقتی بیدار میشه انگاری یه تریلی یا هیجده چرخ از روی بدنش رد شده :))))))))) 
عزیزم کامنت خصوصی داری . چک کن . 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">