MeLoDiC

سربازی سر بازی ِ سُرسُره بازی :) :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

سربازی سر بازی ِ سُرسُره بازی :)

شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۴۰ ق.ظ

هر سربازی در جیبهایش ...

در موهایش ...

و لای دکمه های یونیفورمش ...

" زنی " را به میدان "جنگ" می برد ! 

آمار کشته های جنگ همیشه غلط بوده است 

هر گلوله دو نفر را از پا در می آورد ...

" سرباز " و " دختری" که در سینه اش می تپد ...

 

* ایستگاه اتمسفر : روز سه شنبه [94/11/13 * ساعت 16:45] 

همیشه احساس میکنم سربازها مظلومیت خاصی در وجودشون نهفته ست . اینکه اکثر اونها از خونواده و بیشترشون از عشقهای دوران جوونیشون در این بُرهه از زمان دو افتادند و خیلی مسائل دیگه ! از جمله تهدید به جنگهای احتمالی از جانب دشمنان که برای سربازان به واقع رُعب انگیزه ! مشکلات مالی در سنین جوونی ، علی الخصوص همین دوران " سربازی " ... 

امروز وقتی قطار ( مترو ) به ایستگاه اتمسفر رسید حدودا 30 -40 تا سرباز وارد قطار شدند و با ورود اونها دو جوان کناری با خنده می گفتند تو رو خدا برید بالا و پائین نیاین ما میخوایم بخوابیم . ولی اون همه سر و صدا فقط و فقط برای دستیابی به پریز برق و شارژ کردن گوشیهاشون بود و بمحض اینکه دو نفر از بین اون همه سرباز در این رقابت پیشی گرفتن الباقی در سکوت به طبقه ی بالایی رفتن و دیگه صدای آزاردهنده ای شنیده نشد ... دقیقا مثل کسایی که بازنده ی یک رقابت سخت باشند . مجددا" بخشی از مظلومیت سربازها توی ذهنم بُلد شده نمایان شد . محرومیت از داشتن گوشی در دوران خدمت ... حالا خدا می دونه این بندگان خدا چطور گوشی هاشونُ جاساز می کنن تا محکوم به همراه داشتن یکی از ممنوعیت های دوران خدمت نباشن . 

ایستگاه ورزشگاه آزادی اکثر جوونهایی که توی مترو بودن به همراه همین سربازها با کلی هیاهو و شلوغ بازی پیاده شدن تا شاهد بازی دو تیم پرسپولیس و سپاهان باشن :) 

این دست نوشته مربوط به تاریخ ِ فوق ِ که بعد از گذشت چند روز با خوندن متن بالا بیادش افتادم که ثبتش کنم . 

  • شنبه ۹۴/۱۲/۰۱
  • ** آوا **

نظرات  (۵)

سربازی!
بدبخت تر از سربازها نیست!
اینکه باید حقوقشون 70درصد پایه حقوق دولتی ها باشد! که حدود500-600هزارتومان است! ولی تنها 100تومان در ماه حقوق می گیرند!
واینکه اصلا مهم نیست تخصصت در چیست! و این بدتراز چندرغاز حقوق گرفت است!

پاسخ ** آوا ** :
ناشکری نکنید . مطمئنا از اونا بدترم وجود داره . اون فقط یه دوره ست . یه دوره ی اجباری . مثل تبعید یک ماهه ی من به شرق مازندران که همیشه ازش به تبعید یاد میکنم . ولی خب ناگفته نمونه دلم برای اون دوران و در کنار دوستان بودن تنگ شده . 
وا! من تا حالا نمی دونستم به سربازها حقوق هم میدن :))))))))))) 
سلام. قدیمی ها میگن پسر تا نره سربازی مرد نمیشه. ولی من اصلا قبولش ندارم. مرد شدن که زوری نمیشه. اینقدر هستند جوون هایی که معاف شدن از سربازی مثل یه مرد درسشونو خوندن فرصت های استخدامم از دست ندادن. مثل یه مرد هم رفتن خواستگاری به دختر مورد علاقه شونم  رسیدن. این همه باشگاه و ورزشگاه. این همه هنر. کلاس... آدم اگه اراده داشته باشه و یکم تربیت صحیح، بدون مشقات سربازی هم مرد میشه. البته دوران آموزشی برای همه واجبه. حتی برای خانمها. چون جنگ خبر نمی کنه و برای دفاع از کشور زن و مرد باید بتونن بجنگن یا لااقل از خودشون دفاع کنن. منم دلم واسه سربازها میسوزه. بخصوص که داداشه خودم در بدترین شرایط سرباز بود و همش منتظر بودیم بگن عبدالمالک ریگی حمله کرد و ... چنتا از هم دوره ای هاش جنازه بی سرشون برگشت. امورشی دو ماه...بقیه اش میشه استفاده رایگان از نیروی جوونی یه عده جوون که بعدا باید صد برابر جون بکنن و تازه گولی هم به دست نیارن. این شکلک های عصبانی کجاس آوا جون؟؟؟؟؟ تو رو خدا برگرد بلاگفا خواهر....
پاسخ ** آوا ** :
سلام روشنای عزیزم. بله با این چیزایی که گفتی موافقم ولی سریازی هیچ خیری توش نباشه حداقلش باعث میشه پسرا کمی خوش غذا بشن و کمتر بونه بگیرن 😅😅😅 شکلک لاموجود . آوام پر .... حالا همینجا موندگار بمونم صلوات... 

بُرهه از زمان دو افتادند و خیلی مسائل دیگه

 

 

نوشته ی خط دوم :

دور

 

"ر" در این جمله ثبت نشد.

 

[ایکون پُز ] مثلا من الان ی ایرادی گرفتم خخخخ

 

 

+ با دیدن سرباز ها اولین چیزی ک ب ذهنم نقش میبنده میدونی چیه؟

اینکه الان معشوقش در چ حالیه! چطور تاب میاره. و خدا کنه هیچ سربازی تا قبل رفتن ب سربازی عشق نداشته باشه ):

پاسخ ** آوا ** :
مرسی از توجهت عزیزم
انشالله هیچ عاشق و معشوقی واقعی ای از هم دور نیفتن .
این لبخند یعنی درد :)
و اینکه حرفتون درسته ها ، ولی خب اون چیزایی که تو متن گفتید همه ی اینارو کاور میکنه فکر کنم :)
پاسخ ** آوا ** :
خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است ؟! نگوووووووووووووووووووو ! 
بله ! من که میگم سربازها یک مظلومیت خاصی در اون لباس پیدا میکنن ولی خوب که بخوام فکر کنم می بینم نه ! پسرا باید برن سربازی تا قدر دون شن . تازه شاید بشن شایدم نشن :)))))))) ولی در مجموع مظلومن . به دل نگیر . این نیز بگذرد ... 
سربازی خیلی بده :)
هم بده :) هم زوره :)
پاسخ ** آوا ** :
اتفاقا من که میگم خیلی شیرین ِ ! حالا نه اینکه بگی شما که خانمی نمی دونی چی هست و فلان و بهمان . نه ! اقوامی که قبل سربازی اونُ غول زندگیشون میدیدن حالا که بشینی پای خاطراتشون بهترین دورانُ مربوط به اون ایام میدونن و یه وجه اشتراک بیشتر آقایونی که رفتن سربازی این ِ که دو سال رفتن ولی قده تمااااااااااام عمرشون می تونن خاطره ی دوران سربازی رو بیان کنن . اتفاقا هر بار هم خودشون بیشتر از شنونده ها می خندن . البته بماند که یه سری از سربازها دوران خدمتشون مصادف شد با ایام جنگ . از جمله پسرخاله م که وقتی برگشته بود تمام بدنش پر از خار بود و شیشه خورده و میگفت از شدت گشنگی خوک شکار کردن و خوردن ... 
ولی با اون لبخندتون به نظرم میاد که همچینم بد نباشه :))))))))))
حالا خوبه شما در سه جمله کوتاه نظرتونُ گفتین ، فکر کنین اگه یه بند می نوشتین من چقدر می نوشتم :هاهاها

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">