MeLoDiC

برای زنده بودن دلیل [اولین و] آخرینم باش ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

برای زنده بودن دلیل [اولین و] آخرینم باش ...

پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۰۶ ق.ظ

* یـکی از دلایلی که من کمتر می نویسم و کمتر نظر میذارم این ِ که سرعت نت [اینجا - کرج] بقدری پایین ِ که ده بار باید یک صفحه رو رفرش کنم بلکه لود شه و این برای من به شدت کلافه کننده ست . منی که با سرعت بالای نت شبانه روز فیلم دانلود میکردم حالا درگیره لود کردن یک پیج و یا چند پیج دوست داشتنی هستم . خواستم دلیل کمرنگ شدنمُ تا حدی توجیه کنم . بگذریم ! 

** مـن قدم زدن ِ تنهاییُ توی شبهای سرد و تاریک ِ زمستون به هوای روشن و گرم تابستون واقعا ترجیح میدم . اینکه پالتوی گرم بپوشی و شال و کلاه کنی و هر از گاهی دو دستی به یقه ی پالتوت بچسبی تا جلوی سرمای سوزناکی که به عمق گوشهات میره رو بگیری . منم که از گوش حساس ! ولی این شبهای تنهایی جذاب ترین بخش پیاده روی من به سمت بیمارستان اکلیل گونه بودن سنگ فرشایی هست که این ایام با تمرکز بیشتری بر روشون قدم میذارم و حتی میتونم تک تک قدمهامُ بشمرم . این برق برقی ها عجیب چشم نوازن . و متفکر بودن یک فرد ِ تنها رو میشه از طول قدمهایی که از کم هم کمتر میشه فهمید . از مسیری که با قدمهای تند به ده دقیقه هم نمیرسه ولی گاها به نیم ساعت هم کشیده میشه .... حالا چه فکرهایی که از سرم میگذره بماند . من خیلی وقت ِ دیگه فکرهامُ آکبند برای خودم نگه میدارم و باز هم میخوام تمرین کنم آکبندتر باقی بمونن چون بیرون زدن هذیانات ذهنی و فکری من منجر به عذاب و تردید خودم و دیگران میشه ... 

*** مـکان : زیر تندیس پرش با نیزه ... 

زمان : ساعت 18:25 یکی از شبهای سرد تنهایی .... 

دختر و پسر جوون رو به روی هم ایستادن . با فاصله ای بی نهایت کم ! پسر یک کام ِ عمیق از سیگار میگیره و دودشُ به سمت دختر رها میکنه و باقیمونده ی سیگارُ به یه گوشه از پیاده رو میندازه . دختر به ته مونده ی سیگاری که تو حاشیه ی پیاده رو افتاده نگاه میکنه و اینبار دقیقتر به پسر زل میزنه و از سیگاری که لابه لای انگشتاش هست یک کام عمیق میگیره و در حالیکه دود رو به صورت پسر فوت میکنه ته مونده ی سیگارُ کنار سیگار پسر توی پیاده رو رها میکنه ! همه ی اینها در عرض  چند ثانیه ی کوتاه اتفاق میفته و من هنوز شاهد این جلف بازیهای مضحکم . اینبار محکم همدیگه رو تو بغل میگیرن و رها نمی کنن . خنده م میگیره ! در حالیکه سرمُ از سر تاسف تکون میدم راهمُ به سمت ظفر کج میکنم . دل میدم به آهنگ زیبایی که توی گوشم می پیچه ! و قدمهام آهسته تر از قبل میشه ... !!!


  • پنجشنبه ۹۴/۱۰/۱۷
  • ** آوا **

نظرات  (۵)

  • من غصه را شادی کنم
  • فکر کنم از جای نامناسبی سرویس گرفتید وگرنه سرعت پایین نت ربطی به کرج نداره :\
    پاسخ ** آوا ** :
    از مخابرات . به من اگر باشه که این سرویس رو تخلیه میکنم و از جاهای دیگه میگیرم ولی خب به من مربوط نمیشه . 

    سلام ب اوای عزیز

    (:

    واسه منم جای سوال بود این غیبت هات

    ولی بازم اوای همیشه همراه منی ها

     

    + تیکه اخرت چقدر جای تاسف داشت

    منی ک شنیدم گفته هات رو حالم بهم خورد از جلف بازی ها و خاک بر سری های این روزهای دختر پسر

    چ برسه ک شما شاهد بودی از نزدیک

     

    + ی چیزی شنیدن ب نام "عشق"

    ولی نمیدونن ک حرمت داره

    ارزش و احترامی پشت این واژست

    و مهم تر از همه وفاداری

     

    ب قول ی بزرگی ک نوشته بود اینایی ک به یکی دل میدن، ب یکی لب به یکی دست، اینا بیمار نیستن در کل اهدا عضو دارن!

     

    لیاقت این ادمها یکی مثل خودشونه

     

     

    دلت شاد

     

    کمی این روزها بی حس و حالی رو میشه سطر ب سطر از نوشته هات حس کرد، اینو نگو ک پای سرعت کم نت هستش

    پاسخ ** آوا ** :
    سلام کتایون عزیزم . خوبی ؟ این هم دلیلی به اضافه  ی مشغله های تموم نشدنی ِ من بوده . فدای تو .... 
    تیکه ی آخر برای من مثل یک طنز تلخ بود . باور کن خنده م گرفته بود . خنده ای در اوج تلخی و درد ... 
    اهدای عضو ؟ خدا ازشون قبول کنه :)))))))))))))))))))))) 
    خط آخر ... تا این حد ملموس ِ ؟؟؟ کتایون ! بی حس و حالم .... همین !
    توام تنها و غمگینی
    منم این گوشه ی ازلت
    به قلب خسته می سوزم..
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام نونوی عزیزم. یادت باشه اونجا خونه ی امیدته . بووووووس
    خواهری نت بهونه نکن که پذیرفته نیست من هر روز با هزار امید و آرزو میام که مطالبتونو بخونم یا ننوشتید یا مثل الانم نمیخواهید بلند بلند فکر کنین مگه میشه مگه داریم ؟آیکون خنده و چشمک و شوخی هم پیدا نکردم به اضافه قلب و بوس براتون بفرستم
    پاسخ ** آوا ** :
    سلام مریم جون. خوبی؟ وای شرمنده م بخدا گاهی دیوونگیم میزنه بالا. فکرهارو بیخیال. اصل حالت چطوره؟ نگارم خوبه؟؟؟
    جوونیه و هزار .....
    :))))))
    پاسخ ** آوا ** :
    هزار چی ؟؟؟؟؟ :))))))) 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">