MeLoDiC

سنگی بر گوری :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

سنگی بر گوری

سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۰۸ ق.ظ

  • سه شنبه ۹۴/۰۶/۱۰
  • ** آوا **

نظرات  (۴)

چه خوب ، آواز خوندن مسافر پشت سری رو میگم 
پاسخ ** آوا ** :
اوهوم خیلی ارامش بخش بود . ولی خب انقدر دور و بریا حرف میزدن مخمُ ترکوندن :) 
کتابی که من هم این روزها میخونمش. واقعا عالیه.

فقط افسوس میخورم که چرا زودتر از این، جلال آل احمد رو کشف نکردم!
پاسخ ** آوا ** :
سلام دوست عزیز . بله کتای قشنگیه . منم نوشته های جلال آل احمدُ نخونده بودم . نمی دونستم که اینطور بی مهابا می نویسه . 
پشت سریت آواز میخوند؟ :-) 
نخوندمش اینو...
پاسخ ** آوا ** :
اره یاسی . پشتم نشسته بود و اروم زمزمه میکرد . قشنگ هم میخوند :) 
وب خوبى دارید
خوشحال میشم به وب من هم سر بزنیـد ..
پاسخ ** آوا ** :
:) 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">