MeLoDiC

خاطرات یک مُـــرده :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

خاطرات یک مُـــرده

جمعه, ۳ دی ۱۳۸۹، ۰۸:۴۲ ب.ظ


دیشب باران می بارید و من برای سرکشی رفتم به خانه خودمان و دیدم که سقف چکه میکند و پسرم در حالیکه خیرات نثار گور بنده میکرد (البته منظورم فحش و ناسزاست) با خود میگفت : " گور پدرت ! می مردی پشت بام را ایزوگام کنی و بعد بمیری ؟! "

ناراحت شدم و برگشتم سر قبر خودم ! همین که داخل آن خوابیدم دیدم که سقف قبر من هم چکه میکند ! من هم در جواب پسرم (البته با کمی تاخیر) گفتم : " گور پدر خودت ! تو نمی توانستی این قبر بی صاحب من را سیمان کنی تا چکه نکند ؟! "

وقتی که از خواب بیدار شدم حس کردم سرما خورده ام ، دو سه تا کفن دیگر هم قرض گرفتم و پیچیدم دور خودم اما افاقه نکرد ! مثل کوپک (همان اصغر کوپک) می لرزیدم . ای کاش بهار دوباره بیاید . هاااااپچه!

واقعا که دنیای عجیبی است . امروز به مناسبت اولین سالگرد مرگم ، بچه هایم ختم گرفته بودند و گریه و زاری میکردند اما اینجا به مناسبت اولین سالگرد تولدم جشن گرفتند و خیلی هم خوش گذشت . یک کفن ضد آب (!) هم کادو گرفتم تا از خیس شدن در امان بمانم .

راستی صادق هدایت هم به باشگاه صدتایی ها پیوست . اینجا هر کسی که از صد سالگی مرگ یا تولدش میگذره ، عضو باشگاه صدتایی ها می شود .


هفته ی اول :

شنبه : امروز از طریق روزنامه فهمیدم که همسر عزیزتر از جانم هم مرده (!) گوش زنم کر ! خیلی خوشحال شدم چون از تنهایی درآمدم .

یکشنبه : امروز مراسم خاکسپاری همسرم به طرز آبرومندانه ای برگزار شد و حالا من و همسرم با هم همسایه ایم .

دوشنبه : امروز با یک دسته گل سرخ به دیدن همسرم رفتم . بقیه اموات دوست و آشنا هر کدام با گل و شیرینی برای عرض خیر مقدم آمده بودند .

سه شنبه : من و همسر نازنینم روزگار خوشی را میگذرانیم . به همسرم قول دادم که امشب شام برویم رستوران اموات .

چهارشنبه : امروز غرغر میکرد که فلان خانوم مرحومه ، فلان سرویس طلا را بسته و فلانی انگشتر یاقوت دستش کرده ... من بدبخت را بگو که فکر می کردم این طرف ها از این خبرها نیست .

پنجشنبه : دعوای من و همسرم امروز بالا گرفت ، علی الخصوص وقتی فرزندمان سر قبر ما آمده بود و برایمان چند شاخه گل آورده بود ، همسرم پایش را در یک کفش کرده بود که " تمام گلها مال من است".

جمعه : امروز با همسرم نشستیم و حسابی فکر کردیم . به این نتیجه رسیدیم که ما با هم تفاهم نداریم (آن دنیا داشتیم ها !!!) البته حالا توی خیابان های قبرستان در به در دنبال دفتر طلاق می گردیم .


هفته ی دوم :

شنبه : امروز بالاخره در منزل جدید مستقر شدم . بعد از کلی دوندگی و سئوال و جواب بالاخره حکم سکونت را گرفتم .

یکشنبه : امروز چند نفر داشتند تلویزیون نگاه میکردند . گفتم : " آگهی بازرگانی هم دارد ؟" . گفتند :" این که گفتی ، چیست ؟ "

گفتم : " خوش به حالتان که نمی فهمید ! "

دوشنبه : امروز ناصر را دیدم . رفتم یقه اش را گرفتم و گفتم : " نامرد آن یک میلیون ما را خوردی و آمدی اینجا ؟ " . پرتم کرد آن طرف و شروع کرد به انگلیسی صحبت کردن ، فهمیدم که خیط کاشتم .

سه شنبه : امروز مامور تلفن آمد سیم را وصل کرد و گفت " دفتر تلفن و گوشی را بعدا برایت می آورم " . خب حتما حق السبیل هم می خواهد . ظاهرا در این دنیا هم این جور چیزها مرسوم است .

چهارشنبه : امروز داشتیم گل کوچیک بازی می کردیم که توپ رفت توی اتاق یکی از همسایه ها . آمد بیرون و با عصبانیت توپ را شوت کرد و توپ آنقدر رفت که گم شد . یکی از بچه پرسید : " اسم شما چیشت ؟ " گفت : " زمانی بهم می گفتند مارادونا !!! "

پنجشنبه : چیزی که میخواهم بگویم  س.ان س.ووور می شود . پس نمی گویم ...

جمعه : مسابقات مقدماتی جام جهانی مردگان برگزار شد ، افتضاح شد . ایران باید با تیم دهم جهان مسابقه بدهد ...


  • جمعه ۸۹/۱۰/۰۳
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">