MeLoDiC

در واقع شانس آوردیم سکته نکردیم :)) :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

در واقع شانس آوردیم سکته نکردیم :))

يكشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۳، ۰۶:۵۵ ب.ظ


* مشغول گوش کردن به چند فایل صوتی [شرکت کنندگان مسابقه] در وبلاگ آقای بنفش [کلیک] یم ... یهویی یاد ِ والیبال دیشب [ایران - لهستان] میفتم که تا ساعت 01:45 ما رو در منزل پدر بزرگوارمون پای تی وی میخکوب کرد . اون چی بود ؟؟؟تا مرز سکته رفتیم به خدا . از اواسط ست سوم همه ش میگفتم اگه قراره اینا ببازن خب همین ست واگذار کنن انقدر روح و روانمونُ بازی ندن :( هـــی من گفتم و هـــی اونها نشنیدن . حالا جو بقدری پر هیجان بود که وقت سرویس زدن لهستانی ها یاس دستاشُ به همراه موهاش توی هوا تکون تکون میداد و هو هو میکرد تا مثلا اونا هول شن و سرویسُ خراب کنن :))) تا این حد جوگیر شده بودیم :دی !

یا وقتی بچه های ما میخواستن سرویس بزنن من دستامُ میذاشتم جلوی صورتم تا مستقیم نبینم . بعد مامان دستاشُ میذاشت روی سرشُ لبشُ می گزید . منم از بین انگشتام یه وری به تی وی نگاه میکردم . مثلا حس میکردم اینجوری نگاهشون کنم اونا بهتر میزنن :)))  انقدم توی دستام کوبونده بودم که دستام درد میکرد :( 

دو سِت سوم و چهارم به این ترتیب گذشت . ست نهایی که قابل وصف نیست . اون بین وقتی عکس العمل اون همه تماشاچی لهستانیُ که در استادیوم حضور داشتنُ میدیدم دلم براشون به درد میومد که اگه تیمشون باختُ بپذیره این بندگان خدا چقدر حالشون گرفته میشه :( آخرشم که نتیجه به نفعشون شد و ما بودیم که در منزل پدری برای دقایقی کُپ کرده بودیم و سکوتُ بر هر چیزی ترجیح دادیم . 

+ حالا غصه م شده بازی امشب تیم ملی ما با صربستان و " مستر کواچ " که نمیدونیم واقعا امشب دوست داره کدوم تیم برنده باشه ... :( ! بچه هااااا کلی برای موفقیتتون دعا میکنم :))) بزنید له شون کنید ، فقط جان عزیزانتون از همون ست ِ اول بازیُ تو دست بگیرین انقدر مارو حرص ندین :دی 

+ لینک مسابقه ی صوتی دوستانُ توی وبلاگ آقای بنفش ، گذاشتم تا اگه دوست داشتین شما هم بهشون رای بدین :) 

بعدا نوشت آوا : 

نتیجه 3-1 به نفع ایران :))) 

این بین حتی گزارشگر خنده ش گرفته بود وقتی غفور خطاب به هم تیمی هاش میگفت " جان مادرتون سفت بگیرین بازی رو ... " ! انگاری هر چی دیشب صدای من و بقیه رو نشنیدن امشب قسمی که دادمُ شنیدن :دی 


  • يكشنبه ۹۳/۰۶/۲۳
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">