MeLoDiC

به کدامین گناه ؟؟؟ :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

به کدامین گناه ؟؟؟

دوشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۸۹، ۰۷:۴۷ ق.ظ


دیروز تو کارورزی بودم که بهم اسمس رسید که یکی از اقوام دور فوت شد و متن اسمس طوری بود که من نفهمیدم منظور طرف که اسمس داده چی بوده ... با همسری تماس گرفتم و بهش گفتم چه اسمسی داشتم ! گفت واااااااااااااای فلانی فوت کرد ... یعنی دوزاری انقده صاف تو عمرم ندیده بودم  انشالله که خدا رحمتش کنه 

بعد همسری و یاس اومدن مرکز شهر و رفتیم شارژ ای دی اس ال رو پرداخت کردیم و اقایی هم یه کار کوچیک داشت که انجام داد و بعد رفتیم سمت خونه... همسایمون تازه از مکه برگشته بوده و دیشب ولیمه داده و کله کوچه رو یه جورایی اشغال کرده بودن ولی خب یه شبه دیگه ! باید صبور بود  تازه لباسهامو عوض کردم که دیدم باباجون تماس گرفت که حال مامانت خوب نیست بیا اینجا ... دوباره لباس پوشیدیمو رفتیم و دیدم کمی ناخوشه ولی خب ترسیدم و گفتم حتما باید بریم بیمارستان ( از وقتی اون بلا سر زن عمو لیلا اومده همش می ترسم ) دیگه یاس و همسری موندن اونجا و من و باباجون و مامان رفتیم بیمارستان که خداروشکر مشکلی نداشت ... اه اه اه ! چقدر از این دخترای گنده دماغ بدم میاد ! دختره تا ترم قبل دانشجوی دانشکده خودمون بود و مطمئنم منو شناخت ولی خودشو زد به اون راه  ... حیف فرشته ت... نبود ؟ حداقل منو وقتی دید بنده خدا تحویلمون گرفت !!!  

راستییییییییییییی دیشب هم تونستم برنامه ی اکادمی موسیقی گوگوش رو ببینم و سرووووووووووووووش برنده شد !!! خیلی خوشم اومد . یعنی کلا کیف کردم و منتظرم تا به یسنا خبرشو بدم تا ببینم کی بود که می گفت سرش به درده چاقو تیز کردن می خوره  

الان هم مامان اومد اینجا و با همسری رفتن خونه ی خاله جون تا واسم سبزی بچینه  ولی خب خودم نشد که برم ... بنده خدا مادر ما هم اسیره از دستمون ! انشالله خدا به تموم مادرا سلامتی عطا بنماید  انشالله


داشتم وبلاگ => بهاره رهنما <= رو می خوندم و نوشته ای که در مورد اعدام شهلا نوشته بود ... حالم به شدت گرفته شد! زیاد در جریان ماجرای این اتفاق نیستم ولی انقدر میدونم که همسر ناصر محمدخانی بی گناه کشته شد . بی گناهه بی گناه ! حالا قاتل هر کی میخواسته باشه فرقی نداره ! اون زن هیچ گناهی نداشته و شاید وقتی خونواده ش به همین موضوع فکر میکنن نشد که تصمیم به عفو بگیرن ...

واقعا به کدامین گناه ؟  یادمه چند سال قبل یه جوونی که مثلا عاشق دختری شده بود و باهاش ازدواج کرده بود تو دانشگاه به دختر دیگه ای علاقه پیدا میکنه و برای اینکه بتونه به اون برسه همسر خودشو میکشه ! اونم با چه وضعی  در حالیکه همسرش داشته براش بلوز زمستونی می بافته با کابل خفه ش میکنه و بعد هم مثلا میاد صحنه رو طوری دستکاری کنه که تجاوز نشونش بده ... چند سال طول میکشه تا رای قصاص داده بشه ! میخواستن به بهونه ی داشتن مشکل اعصاب و روان تبرئه ش کنن ولی یه اتفاق باعث میشه که قصاص شه ! روزیکه اعدامش کردن خونواده ی دختر تو محل زندگیشون شیرینی پخش کرده بودن و کوچه شونو ریسه بارون کرده بودن ... واقعا گناه اون چی بود که همسرش دل به یکی دیگه داده بود ؟ خونواده ی این دختر چیو باید می بخشیدن ؟ هوسبازی و شهوترانی مجید رو ؟

وبلاگ  دنیای قشنگ یاس (دخترم ) رو هم آپ کردم (رو اسم وبلاگ کلیک کنید)

 

 

مکتوب شده در دوشنبه ۱۵ آذر۱۳۸۹ساعت 7:47 
  • دوشنبه ۸۹/۰۹/۱۵
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">