MeLoDiC

این روزها ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

این روزها ...

دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۵۳ ق.ظ


* چند روزی میشه که تعدادی کتاب ریختم دورُ برم و در تلاشم که دونسته هامُ مجدد به روز کنم و از حالت بایگانی و خاک خوردگی در بیارم . وسط مطالعه به هر مبحثی که میرسم به نت هم سرکشی میکنم تا ببینم اخرین مباحث به روز شده در رابطه با اون موضوع چی هست . شکر خدا زیاد دور نیستم . تکنولوژی کار آدمهارو خیلی راحت کرده ها . نه ؟ 

یادمه تو دانشگاه موضوع یک سمینار " بیماری میاستنی گراویس " بود و من به اتفاق یکی از دوستان باید تحقیقات لازمُ انجام میدادیم . برای اون موضوع من 18 منبع رو مطالعه کرده بودم که 6 منبع زبان اصلی بود ( زبان انگلیسی ) ! نمره ی کاملُ از اون کنفرانس گرفتیم . ارائه بی نقص بود . تمام سئوالات دانشجوها و استادُ با موفقیت پاسخ دادیم . هنوز وقتی یاد اون روز می افتم لذت میبرم . البته نمره ی کاملُ هم گرفتیم :))) 

چند روز قبل مسئولی بهم گفت هر چند تا مقاله داری بیار ولی متاسفانه اون زمان کسی راهنماییم نکرده بود که این همه تحقیق انجام میدیم میتونیم به اسم خودمون ثبت کنیم و چیزی بنام خودم ثبت نشده . حیف ... 


**چند روزی هست که وقتی صبحها چشمامُ باز میکنم بلند سلام میکنم ... اونروز ازش سئوالی پرسیدم و در جوابم گفت " صهبا " ! صهبا پیش بینی بی برو برگرد درستی بود . هفته ی بعد ازش جواب یک سئوال محرمانه رو پرسیدم . باز هم جواب داد . بی برو برگرد درست بود . الان که فکر میکنم می بینم دوسش دارم .

 

*** شُکر خدا خالجونم منتقل شده به بخش و به امید خدا به زودی مرخص میشه :) 

+ دیشب دو تا فیلم خریدم . سعادت آباد و هیس دخترها فریاد نمی زنند ! دومی خیلی منُ به فکر فرو برد ...

+ تماس گرفتم به بخش و همکار سابق فرمودند که خاله ی بنده امروز مرخص هستن و بنده بسی خرسندم :) 

  • دوشنبه ۹۲/۱۰/۰۹
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">