MeLoDiC

من از اون شبهای مهتابی میخوام ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

من از اون شبهای مهتابی میخوام ...

شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۴۵ ب.ظ

* خیلی ساده یه فصل دیگه هم گذشت . فصلی که دل خیلی هارو هوایی کرد . فصلی که قلبهای زیادیُ به تپش انداخت . فصلی که برای دلتنگی های من و تو بهونه ها داشت . پاییزم به سر رسید . ننه سرما از نیمه شب امشب میشه تنها یکه تازه روزهای بعد از این ... 


من از اون آسمون آبی میخوام 

من از اون شبهای مهتابی میخوام 

دلم از خاطره های بد جدا 

من از اون وقتهای بی تابی میخوام ... 

***** 

من میخوام یه دسته گل به آب بدم 

آرزوهامُ به یک حباب بدم 

سیبی از شاخه ی حسرت بچینم 

بندازم رو آسمونُ تاب بدم.....


+ امیدوارم که در کنار عزیزانتون شب زیبایی داشته باشین . 

"و شادی و زیبا بودن روزهای زندگیتون " دعای امشب منه !

جای تمامی رفتگان امشب هم مثل هر لحظه خالیست و این خلا با هیچ چیزی پُر شدنی نیست ... 

و صد البته حرمت اربعین حسینی محفوظ .... 

یلداتون مبارک 


  • شنبه ۹۲/۰۹/۳۰
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">