MeLoDiC

تولد 11 سالگی یاس ! :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

تولد 11 سالگی یاس !

پنجشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۴۶ ب.ظ



* دیشب تولد یاسی در حاشیه ی رودخونه خیلی خیلی خوش گذشت و بیشتر از همه به خود یاس :) ! مخصوصا که نوه ی خاله جونمُ گفته بودیم بیاد تا یاس هم با یکی که همسن و سال خودش ِ خوش باشه و ظاهرا هر دوشون شاد بودن . 

شب خوبی بود . در مجموع 15 نفر بودیم . هر چند سعی کردیم اطرافیانی که دور و برمون نشسته بودنُ هم در شادی خودمون سهیم کنیم و شیرین کامشون کردیم . حتی نگهبان پارکُ ... 

دیشب یاسی کلی قدم زد . کلی دوید . کلی شعر خوند . حتی ترانه های دلخواهشُ با صدای بلند فریاد زد . از بودن کنار خاله هاش و دختر دایی و دخترخاله م ( که عمه های یاس محسوب میشن ) و مادرجونش و الباقی آقایون ( پدرجونش ، شوهر خاله هاش ، دایجونش ، و پسرخاله هاش ) شاد بود . 

از هدایایی که ناغافل به دستش رسید ذوق زده شد . حتی از کبریتی که باباجون براش کادو پیچ کرده بود ... و مخصوصا از هدیه ی پستی خاله شادی :-* 

به اتفاق مانی شمع کیکُ فوت کرد . از رقص چاقوی نشسته ی خاله رها کلی خندید و در نهایت به اتفاق مانی کیکُ برش داد . 

 جای همگیتون خالی ! خوش گذشت ... 

+ عکسهای مربوطه سر فرصت در پستی جدا ثبت میشه :)

+ دخترداییم که همکارمه و پرستاره بخش اورژانسِ موفق شد که ارشد در رشته ی داخلی جراحی دانشگاه گیلان قبول شه و من بشخصه از این مهم بسی خرسندم :-*

** چند کلمه ای با شادی عزیزم : من شاید در فتوشاپ شاگرد تنبلی بودم ولی خنگ نبودم . متاسفانه برنامه ی فتوشاپم دچار مشکل شده و بین کار یهویی خودش کارُ تموم میکنه و ناقص میشه و من امروز با خفت و خواری تونستم این کیکُ از عکس اصلی جدا کنم و کلی خودمُ لعن و نفرین کردم که همت نکردم تا حداقل چیزی یاد بگیرم که امروز انقدر حرص نزنم :( و اینکه بابت هدیه ای که برای یاسی گرفتی واقعا ممنونم :-* 


  • پنجشنبه ۹۲/۰۶/۰۷
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">