MeLoDiC

بازگشت محمدطاها به آغوش گرم خانواده ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

بازگشت محمدطاها به آغوش گرم خانواده ...

يكشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۵۷ ب.ظ



* از ماه مبارک رمضان سال قبل که با برنامه ی خداحافظ بچه شروع شد! تا ماه مبارک امسال که با برنامه ی ماه عسل و گم شدن محمدطاها تموم شد زمان زیادی نگذشته . ولی مسلما مادر که باشی میتونی درک کنی چقدر سخته که 51 روز از حال و روز بچه ی شیرخواره ت بی خبر باشی و ندونی حتی هدف از دزدیده شدنش چی باشه . خیلی خیلی سخته . ولی تمام این سختی ها وقتی به روشنی صبح میرسه که بعده 51 روز فرزند دلبندتُ به آغوش جان بکشی و خیلی آروم به چهره ش نگاه کنی ... 

محمد طاهای عزیزمون دیروز غروب به آغوش گرم خونواده ش برگشت ... 

جا داره از اینجا بعنوان یک تریبون شخصی و کاملا آزاد از مردی که به گفته ی پدر محمدطاها تماس گرفت و گفت " از روزی که برنامه ی ماه عسلُ دیدم روی مخ اون زن و مردی که بچه رو خریداری کرده بودن کار کردم تا بچه رو به آغوش خونواده ش برگردونن " هم تشکر ویژه داشته باشم :) متشکرم ! 



  • يكشنبه ۹۲/۰۵/۲۷
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">