MeLoDiC

خانواده ای محترم ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

خانواده ای محترم ...

چهارشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۰۶ ق.ظ



* خانواده ای محترم  ( ایزابلا بوسی فدریگوتی ) 

کتاب بعدی که تصمیم به خوندنش دارم ... نمیدونم جذبم کنه یا نه ! ولی رمان هرمان هسه ( گرترود ) واقعا دوست داشتنی بود . یه جورایی منو بیاد کتاب شب ایرانی انداخت . با اینکه داستان کلا متفاوت بود ولی جنس عشقش خاص بود . دقیقا مثل شب ایرانی ! باید هر دو رو خونده باشید تا بتونین به نتیجه ای که من بهش رسیدم برسید . و اما جمله ی ابتدایی نویسنده که در این پست ازش نوشته بودم . 

به مرور که جلو و جلوتر رفتم تازه تونستم درک کنم منظور نویسنده از این جملات چه بوده . دقیقا مثل برنامه ی امروز ماه عسل !  که دوبلور صدا و سیما رو دعوت کردن . محمد رضا علیمردانی کسی که در دوران طفولیت مشکل صدا " لارنژیت " داشته و از همین بابت مورد تمسخر خیلی ها قرار گرفت و امشب تو برنامه جلوی دوربینی که تماشاگر میلیونی داشت گفت از تک تک کسانی که زمانی منو مورد تمسخر قرار دادن واقعا ممنونم ! 



  • چهارشنبه ۹۲/۰۴/۲۶
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">